برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(90) - اصطلاح ِ " یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش" در شاهنامه ی فردوسی

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
(90) -  اصطلاح ِ " یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش" در شاهنامه ی فردوسی
***
مترادف ِ اصطلاح "یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش":

سخن گفت ِ ناگفته، چون گوهرست/کجا نابسوده، به سنگ اندرست-
چو از بند و پیوند یابد رها/درخشنده مهری بود بی‌بها-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۳) - پند سهراب به هجیر

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۳) - پند سهراب به هجیر
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند سهراب به هجیر:

نبینی که موبد به خسرو چه گفت/بدانگه که بگشاد راز از نهفت-
سخن گفت ِ  ناگفته، چون گوهرست/کجا نابسوده، به سنگ اندرست-
چو از بند و پیوند یابد رها/درخشنده مهری بود بی‌بها-


پندسهراب به هجیر:
به هر کار در پیشه کن راستی/چو خواهی که نگزایدت کاستی-

پند هجیر به سهراب:
چنین گفت موبد که مردن به نام/به از زنده دشمن بدو شادکام-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۲) - حکیم فرزانه طوس از مرگ می گوید

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۴۲) - حکیم فرزانه طوس از مرگ می گوید.
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
پند فردوسی:

اگر تندبادی براید ز کنج/بخاک افگند نارسیده ترنج-
ستمکاره خوانیمش ار دادگر/هنرمند دانیمش ار بی‌هنر-
اگر مرگ دادست بیداد چیست/ز داد این همه بانگ و فریاد چیست-
ازین راز جان تو آگاه نیست/بدین پرده اندر ترا راه نیست-
همه تا در آز رفته فراز/به کس بر نشد این در راز باز-
برفتن مگر بهتر آیدش جای/چو آرام یابد به دیگر سرای-
دم مرگ چون آتش هولناک/ندارد ز برنا و فرتوت باک-
درین جای رفتن نه جای درنگ/بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ-
چنان دان که دادست و بیداد نیست/چو داد آمدش جای فریاد نیست-
جوانی و پیری به نزدیک مرگ/یکی دان چو اندر بدن نیست برگ-
دل از نور ایمان گر آگنده‌ای/ترا خامشی به که تو بنده‌ای-
برین کار یزدان ترا راز نیست/اگر جانت با دیو انباز نیست-
به گیتی دران کوش چون بگذری/سرانجام نیکی بر خود بری-
کنون رزم سهراب رانم نخست/ازان کین که او با پدر چون بجست-

بهادر امیرعضدی

(89) - اصطلاح ِ "این رشته، سر ِ دراز دارد" در شاهنامه ی فردوسی

 برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

(89) -  اصطلاح ِ "این رشته، سر ِ دراز دارد" در شاهنامه ی فردوسی.

***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
گژدهم، این رشته، سر ِ دراز دارد:

چنین گفت با پهلوانان براز/که این کار گردد به ما بر دراز-

بهادر امیرعضدی

(88) - اصطلاح ِ "لبی تر کردن" در شاهنامه ی فردوسی

 برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

(88) -  اصطلاح ِ "لبی تر کردن" در شاهنامه ی فردوسی.

***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
لبی تر کردن:

بباشیم یک روز و دم برزنیم/یکی بر لب خشک نم برزنیم-

بهادر امیرعضدی