برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(129) - مترادف ِ اصطلاح ِ "اشک کباب، طغیان آتش ست" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
مترادف ِ "اشک کباب، طغیان آتش ست":
چو چیره شدی، بیگنه خون مَریز / مکن چنگِ گردونِ گردنده تیز -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(128) - مترادف ِ اصطلاح ِ "چشم دیدار کسی را نداشتن" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
چشم دیدار کسی را نداشتن:
هر آن کس که بُد مِهتری با گهر / همه پیش رفتند، پُر خاک سر -
که بیزار گشتیم از افراسیاب / نخواهیم دیدارِ او را، به خواب -
مهراب کابل:
ازایدر چو دستان بشد سوگوار/ز بهر ستودان سام سوار-
دلم شادمان شد به تیمار اوی/برآنم که هرگز نبینمش روی-
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سودابه از سه دیدگاه، دختر، همسر، دلباخته - بخش سوم، دلباخته
***
در شاهنامه، رستم بارز ترین چهره ی چند وجهی مردان ایرانی ست، و سودابه، بارز ترین چهره ی چند وجهی زنان شاهنامه
***
سودابه، دلباخته ای ناکام:
رخان سیاوش چو گل شد ز شرم/بیاراست مژگان به خوناب گرم-
چنین گفت با دل که از کار دیو/مرا دور داراد گیهان خدیو-
نه من با پدر بیوفایی کنم/نه با اهرمن آشنایی کنم-
سیاوش ازان پس به سودابه گفت/که اندر جهان خود ترا کیست جفت-
نمانی مگر نیمهٔ ماه را/نشایی به گیتی بجز شاه را-
کنون دخترت بس که باشد مرا/نشاید بجز او که باشد مرا-
نگه کرد سودابه خیره بماند/به اندیشه افسون فراوان بخواند-
سیاوخش را در بر خویش خواند/ز هر گونه با او سخنها براند-
بهانه چه داری تو از مهر من/بپیچی ز بالا و از چهر من-
که تا من ترا دیدهام بردهام/خروشان و جوشان و آزردهام-
همی روز روشن نبینم ز درد/برآنم که خورشید شد لاجورد-
کنون هفت سالست تا مهر من/همی خون چکاند بدین چهر من-
یکی شاد کن در نهانی مرا/ببخشای روز جوانی مرا-
سودابه، دلباخته ای خدعه ساز و نیرنگ باز:
و گر سر بپیچی ز فرمان من/نیاید دلت سوی پیمان من-
کنم بر تو بر پادشاهی تباه/شود تیره بر روی تو چشم شاه-
سیاوش بدو گفت هرگز مباد/که از بهر دل سر دهم من به باد-
چنین با پدر بیوفایی کنم/ز مردی و دانش جدایی کنم-
نهادند بر دشت هیزم دو کوه/جهانی نظاره شده هم گروه-
زمین گشت روشنتر از آسمان/جهانی خروشان و آتش دمان-
سیاوش بیامد به پیش پدر/یکی خود زرین نهاده به سر-
سیاوش بدو گفت انده مدار/کزین سان بود گردش روزگار-
سر پر ز شرم و بهایی مراست/اگر بیگناهم رهایی مراست-
سیاوش سیه را به تندی بتاخت/نشد تنگدل جنگ آتش بساخت-
ز هر سو زبانه همی برکشید/کسی خود و اسپ سیاوش ندید-
یکی دشت با دیدگان پر ز خون/که تا او کی آید ز آتش برون-
چو او را بدیدند برخاست غو/که آمد ز آتش برون شاه نو-
همی کند سودابه از خشم موی/همی ریخت آب و همی خست روی-
کیکاووس سودابه را فرا می خواند:
برآشفت و سودابه را پیش خواند/گذشت سخنها برو بر براند-
که بیشرمی و بد بسی کردهای/فراوان دل من بیازردهای-
نشاید که باشی تو اندر زمین/جز آویختن نیست پاداش این-
به دژخیم فرمود کاین را به کوی/ز دار اندر آویز و برتاب روی-
سیاوش چنین گفت با شهریار/که دل را بدین کار رنجه مدار-
به من بخش سودابه را زین گناه/پذیرد مگر پند و آید به راه-
سودابه، کین توز و نابکار:
برین گونه بگذشت یک روزگار/برو گرمتر شد دل شهریار-
دگر باره با شهریار جهان/همی جادوی ساخت اندر نهان-
بدان تا شود با سیاووش بد/بدانسان که از گوهر او سزد-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سودابه از سه دیدگاه، دختر، همسر، دلباخته - بخش دوم، همسر
***
در شاهنامه، رستم بارز ترین چهره ی چند وجهی مردان ایرانی ست، و سودابه، بارز ترین چهره ی چند وجهی زنان شاهنامه.
***
سودابه، وفادار به همسر:
جدایی نخواهم ز کاووس گفت/وگر چه لحد باشد او را نهفت-
چو کاووس را بند باید کشید/مرا بیگنه سر بباید برید-
بگفتند گفتار او با پدر/پر از کین شدش سر پر از خون جگر-
به حصنش فرستاد نزدیک شوی/جگر خسته از غم به خون شسته روی-
سودابه، همسری "سرانجام" جفاکار و خیانت پیشه و "بفرجام"، دلباخته ای زیاده خواه:
سیاوش چو نزدیک ایوان رسید/یکی تخت زرین درفشنده دید-
بران تخت سودابه ماه روی/بسان بهشتی پر از رنگ و بوی-
سیاوش چو از پیش پرده برفت/فرود آمد از تخت سودابه تفت-
بیامد خرامان و بردش نماز/به بر در گرفتش زمانی دراز-
همی چشم و رویش ببوسید دیر/نیامد ز دیدار آن شاه سیر-
سیاوش بدانست کان مهر چیست/چنان دوستی نز ره ایزدیست-
سیاوش بر تخت زرین نشست/ز پیشش بکش کرده سودابه دست-
چو ایشان برفتند، سودابه گفت/که چندین چه داری سخن در نهفت-
نگویی مرا تا مراد تو چیست/که بر چهر تو فر چهر پریست-
هر آن کس که از دور بیند ترا/شود بیهش و برگزیند ترا-
کسی کاو چو من دید بر تخت عاج/ز یاقوت و پیروزه بر سرش تاج-
نباشد شگفت ار شود ماه خوار/تو خورشید داری خود اندر کنار-
اگر با من اکنون تو پیمان کنی/نپیچی و اندیشه آسان کنی-
به سوگند پیمان کن اکنون یکی/ز گفتار من سر مپیچ اندکی-
چو بیرون شود زین جهان شهریار/تو خواهی بدن زو مرا یادگار-
نمانی که آید به من بر گزند/بداری مرا همچو او ارجمند-
من اینک به پیش تو استادهام/تن و جان شیرین ترا دادهام-
ز من هرچ خواهی همه کام تو/برآرم نپیچم سر از دام تو-
سرش تنگ بگرفت و یک پوشه چاک/بداد و نبود آگه از شرم و باک-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سودابه از سه دیدگاه، دختر، همسر، دلباخته - بخش اول، دختر
***
در شاهنامه، رستم بارز ترین چهره ی چند وجهی مردان ایرانی ست، و سودابه، بارز ترین چهره ی چند وجهی زنان شاهنامه.
***
سودابه، در قامت ِ دختری آینده نگر، طغیانگر و بی وفا به پدر.
شاه هاماوران به دخترش سودابه از خواستگاری کیکاووس از او می گوید.
سودابه ی آینده نگر:واکنش ِ شاه هاماوران در برابر درخواست کیکاووس
سودابه دختری طغیانگر:بهادر امیرعضدی