برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی – بخش 16 - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش 11) - خیال شبیخون زدن افراسیاب به اردوی رستم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی – بخش 16 - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش 11) - خیال شبیخون زدن افراسیاب به اردوی رستم
***
شبیخون، شگرد (تاکتیک) ِ جنگی توارنیان است. ایرانیان ترفند شبیخون را زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی.
(( شبیخون نه کردار مردان بود ))
ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.
***

سواری بیامد هم اندر شتاب/خروشان به نزدیک افراسیاب-
که از لشکر ما قراخان برست/رسیدست نزدیک ما مرد، شست-
سپاهی بتوران نهادند روی/کزیشان شود ناپدید آب جوی-

افراسیاب خیال شبیخون زدن به اردوی رستم را در سر می پرورد:
چنین گفت با رای زن، شهریار/که پیکار سخت اندر آمد بکار-
چو رستم بگیرد سر گاه ما/بیکبارگی گم شود راه ما-
چو آتش بریشان شبیخون کنیم/زخون روی کشور چو جیحون کنیم-
چو نزدیک شهر آمد افراسیاب/بران بد که رستم شود سیرخواب-
کنون من شبیخون کنم برسرش/بر آریم گرد از سر لشکرش-

بهادر امیرعضدی

کیخسرو از نفوذ ناپذیری رخت رزم شیده میگوید

و.ک(075)  

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
کیخسرو از نفوذ ناپذیری رخت رزم شیده میگوید:

بدیشان چنین پاسخ آورد شاه/که ای موبدان نماینده راه-
بدانید کاین شیده روز نبرد/پدر را ندارد بهامون بمرد-
سلیحش پدر کرده از جادویی/ز کژی و بی راهی و بدخویی-
نباشد سلیح شما کارگر/بدان جوشن و خود پولادبر-


زره و اسب شیده هم جادویی ست:

همان اسبش از باد دارد نژاد/بدل همچو شیر و برفتن چو باد-
کسی را که یزدان ندادست فر/نباشدش با چنگ او پای و پر-
همان با شما او نیاید بجنگ/ز فر و نژاد خود آیدش ننگ-

بهادر امیرعضدی

نبرد ِ تن به تن در شاهنامه - 4 - نبرد کیخسرو با افراسیاب

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نبرد ِ تن به تن در شاهنامه - 4 - نبرد کیخسرو با افراسیاب
***
نبرد کیخسرو با افراسیاب
***
از دو تاکتیک جنگی ِ نبرد همگروه و نبرد تن به تن، تورانیان بیشتر نبرد تن به تن را بر می گزینند و این سبک نبرد را پیش می نهد.
***
 افراسیاب: به انبوه جستن، نه نیکوست جنگ/شکستی بود، باد ماند به چنگ-
***
افراسیاب به شیده، در نبرد بزرگ با کیخسرو:

 چو بشنید افراسیاب این سخن/بدو گفت مشتاب و تندی مکن-
 بباشیم تا نامداران ما/مهان و ز لشکر سواران ما-
 ببینند ایرانیان را بچشم/ز دل کم شود سوگ با درد و خشم-
 بانبوه جستن نه نیکوست جنگ/شکستی بود باد ماند بچنگ-
 مبارز پراگنده بیرون کنیم/از ایشان بیابان پر از خون کنیم-

شیده:
 چنین داد پاسخ که ای شهریار/چو زین گونه جویی همی کارزار-
 نخستین ز لشکر مبارز منم/که بر شیر و بر پیل اسب افگنم-
 کسی را ندانم که روز نبرد/فشاند بر اسب من از دور گرد-
 مرا آرزو جنگ کیخسروست/که او در جهان شهریار نوست-
بهادر امیرعضدی

نبرد ِ تن به تن در شاهنامه - 3 - نبرد کیخسرو با افراسیاب

 
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نبرد ِ  تن به تن در شاهنامه - 3 - نبرد کیخسرو با افراسیاب
***
نبرد کیخسرو با افراسیاب
***
از دو تاکتیک جنگی ِ نبرد همگروه و نبرد تن به تن، تورانیان بیشتر نبرد تن به تن را بر می گزینند و این سبک نبرد را پیش می نهد.
***

افراسیاب: به انبوه جستن، نه نیکوست جنگ/شکستی بود، باد ماند به چنگ

***

افراسیاب در ابتدای نبرد بزرگ با کیخسرو:
نه زان گفتم این کز تو ترسان شدم/وگر پیر گشتم دگر سان شدم-
همه ریگ و دریا مرا لشکرند/همه نره شیرند و کنداورند-
هر آنگه که فرمان دهم کوه گنگ/چو دریا کنند ای پسر روز جنگ-
ولیکن همی ترسم از کردگار/ز خون ریختن وز بد روزگار-
که چندین سرنامور بی گناه/جدا گردد از تن بدین رزمگاه-
گر از پیش من بر نگردی ز جنگ/نگردی همانا که آیدت ننگ-
چو با من بسوگند پیمان کنی/بکوشی که پیمان من نشکنی-
ور ایدونک جان ترا اهرمن/بپیچد همی تا بپوشی کفن-
جز از رزم و خون کردنت رای نیست/بمغز تو پند مرا جای نیست-
تو از لشکر خویش بیرون خرام/مگر خود برآیدت ازین کار کام-
بگردیم هر دو به آوردگاه/بر آساید از جنگ چندین سپاه-
چو من کشته آیم جهان پیش تست/سپه بندگان و پسر خویش تست-
و گر تو شوی کشته بر دست من/کسی را نیازارم از انجمن-
سپاه تو در زینهار منند/همه مهترانند و یار منند-

ببینیم تا بر که گردد سپهر/کرا بر نهد بر سر از تاج مهر-

افراسیاب، نبرد همگروه را بر نمی تابد و نبرد تن به تن را پیش می نهد:
بمان تا بیاساید امشب سپاه/چو بر سر نهد کوه زرین کلاه-
ز لشکر گزینیم جنگاوران/سرافراز با گرزهای گران-
زمین را ز خون رود دریا کنیم/ز بالای بد خواه پهنا کنیم-
بهادر امیرعضدی
 

ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی – بخش 15 - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش10) - شبیخون زدن پیران به گودرز

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی – بخش 15 - ترفند شبیخون در شاهنامه – (بخش10) - شبیخون زدن پیران به گودرز
***
شبیخون، شگرد (تاکتیک) ِ جنگی توارنیان است. ایرانیان ترفند شبیخون را زشت میدانند و از سر ِ نامردی و زبونی.(( شبیخون نه کردار مردان بود ))
ایرانیان نبرد رخ به رخ و چشم در چشم حریف را مردانه تر می دانند و دوست تر می دارند.
***
پیران، در تدارک ِ تاکتیک نظامی "غافلگیری"َ:

بفرمود پیران که بیره روید/از ایدر سوی راه کوته روید-
نباید که یابند خود آگهی/ازین نامداران با فرهی-
مگر ناگهان بر سر آن گروه/فرود آرم این گشن لشکر چو کوه-

پیران ویسه، کارآگاهان را برای گشتی شناسی، سوی گروگرد، قرار گاه موقت سپاه گودرز گسیل میدارد:
برون کرد کارآگهان ناگهان/همی جست بیدار کار جهان-
بتندی براه اندر آورد روی/بسوی گروگرد شد جنگجوی-
میان سرخس است نزدیک طوس/ز باورد برخاست آوای کوس-

طلایه داران، پیران را از چند و چون ِ سپاهیان خفته ی مست ِ گودرز، آگاه می سازند:
به پیوست گفتار کارآگهان/به پیران بگفتند یک یک نهان-
که ایشان همه میگسارند و مست/شب و روز با جام پر می بدست-
سواری طلایه ندیدم براه/نه اندیشهٔ رزم توران سپاه-

شبیخون پیران به ایرانیان:
چو بشنید پیران یلان را بخواند/ز لشکر فراوان سخنها براند-
که در رزم ما را چنین دستگاه/نبودست هرگز بایران سپاه-
گزین کرد زان لشکر نامدار/سواران شمشیرزن سی هزار-
برفتند نیمی گذشته ز شب/نه بانگ تبیره نه بوق و جلب-
چو پیران ِ سالار، لشکر براند/میان یلان هفت فرسنگ ماند-
نخستین رسیدند پیش گله/کجا بود بر دشت توران یله-
گرفتند بسیار و کشتند نیز/نبود از بد بخت مانند چیز-
گله دار و چوپان بسی کشته شد/سر بخت ایرانیان گشته شد-
وزان جایگه سوی ایران سپاه/برفتند برسان گرد سیاه-
همه مست بودند ایرانیان/گروهی نشسته گشاده میان -

بهادر امیرعضدی