برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(۷۸) - اصطلاح ِ "آب ِ مون تو یه جوب نمی ره" در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

(۷۸) - مترادف ِ اصطلاح ِ "آب ِ مون تو یه جوب نمی ره" در شاهنامه ی فردوسی:

همی‌گفت کاین رزم را روی نیست/ره آب شاهان بدین جوی نیست-

و
چنین گفت نرسی که این روی نیست/مر این آب را در جهان جوی نیست-
و
همه زین شمارند و این روی نیست/مر این آب را در جهان جوی نیست-
و
ولیکن به گفتن مگر روی نیست/بود کاب را ره بدین جوی نیست-

بهادر امیرعضدی

صدایِ ابزار و ادوات جنگی در شاهنامه

و.ک(126)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

صدایِ ابزار و ادوات جنگی در شاهنامه

***

در شاهنامه، صدایِ ابزار و ادوات جنگی هم با نبوغ حکیم طوس به گوش ما می رسد.

*** 

دقت ِ حکیم طوس تا بدانجاست که حتی از به رخ کشیدن (به گوش رساندن) ِ صدای ابزار و ادوات جنگی هم ابایی ندارد و با نبوغی وسواس گونه، به جزء یی ترین موارد هم می پردازد.

***

(چکاچاک) ِ گرز و شمشیر و تبر، (جَرّ) ِ کمان و (نفیر) ِ تیر و تیغ و نیزه:

بران ترگ زرین و زرین سپر/غمی شد سر از (چاک چاک) تبر-

بیامد ز قلب سپاه اردشیر/(چکاچاک) برخاست و باران تیر- 

(چکاچاک) برخاست از هر دو روی/ز خون شد همه رزمگه جوی جوی-

ز گرزش هوا شد پر از (چاک چاک)/نیرزید جانم به یک مشت خاک-

دهاده برآمد ز هر پهلوی/(چکاچاک) برخاست از هر سوی-

برآمد (چکاچاک) زخم تبر/خروش سواران پرخاشخر-

برآمد (چکاچاک) و بانگ سران/چو پولاد را پتک آهنگران-

همی گرز بارید همچون تگرگ/همی (چاک چاک) آمد از خود و ترگ-

ازان (چاک چاک) عمود گران/سرانشان چو سندان آهنگران-

ز بس نعره و (چاک چاک) تبر/ندانست کس پای گیتی ز سر-

ز بس (چاک چاک) تبرزین و خود/روانها همی داد تن را درود-

*

(جر) برای کشش وتر کمان:

ز (چاک) تبرزین و (جر) کمان/زمین گشت جنبان‌تر از آسمان-

*

ز (چاک) سلیح و ز آوای پیل/تو گفتی بیاگند گیتی به نیل-

*

سرش تنگ بگرفت و یک بوسه چاک/بداد و نبود آگه از شرم و باک -

*

 و (نفیر) برای تیر و تیغ و نیزه:

ز شهر کجاران برآمد (نفیر)/برفتند با نیزه و تیغ و تیر-

ز هر سو برانگیخت بانگ و (نفیر)/برو انجمن گشت برنا و پیر-

*

وزان زخم آن گرزهای گران/چنان پتک پولاد آهنگران-
به گوش اندر آید ترنگا ترنگ/هوا پر شده نعرهٔ بور و خنگ-

*

(چرنگیدن) گرزهٔ گاوچهر/تو گفتی همی سنگ بارد سپهر-

ز آواز اسپان و بانگ سران/(چرنگیدن) گرزهای گران-
 سر بی تنان و تن بی سران/( چرنگیدن) گرزهای گران-

*

کیخسرو:
شما تیغها در نیام آورید/می سرخ و سیمینه جام آورید-

 بجای (چرنگ) کمان نای و چنگ/بسازید با باده و بوی و رنگ-
*
 به ابر اندر آمد دم کرنای/(جرنگیدن) گرز و هندی درای-
*
 خروش آمد و ناله کرنای/هم از پشت پیلان (جرنگ) درای-


بهادر امیرعضدی

کاربرد چهار گانه ی خرد در چهار جایگاه متفاوت در شاهنامه ی فردوسی

و.ک(127)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

کاربرد چهار گانه ی خرد در چهار جایگاه متفاوت

***

خسرو پرویز، در نشستی، با گردوی، شاپور، اندیان و رادمان، از موبدان مشاوره در باب گشایش در کار نبرد با بهرام چوبینه را خواستار می شود:

چوگردوی و شاپور و چون اندیان/سپهدار ارمینیه رادمان-

نشستند با شاه ایران براز/بزرگان فرزانه رزمساز-

چنین گفت خسرو بدان مهتران/که ای سرفرازان و جنگ آوران-

هرآن مغز کو را خرد روشنست/زدانش یکی بر تنش جوشنست-

کس آنرا نبرد مگر تیغ مرگ/شود موم ازان زخم پولاد ترگ-

کنون من بسال ازشما کهترم/برای جوانی جهان نسپرم-

بگویید تا چاره ی کارچیست/بران خستگیها پرآزار کیست-


موبدی از کاربرد چهار گانه ی خرد در چهار جایگاه متفاوت سخن می گوید. خرد شاهان، خرد پارسایان، خرد فرمانبرداران شاه و خرد دهقانان:

بدو گفت موبد انوشه بدی/همه مغز را فر وتوشه بدی-

چوپیدا شد این راز گردنده دهر/خرد را ببخشید بر چاربهر-

چونیمی ازو بهرهٔ پادشاست/که فر و خرد پادشا را سزاست-

دگر بهرهٔ ی مردم پارسا/سدیگر پرستنده پادشا-

چو نزدیک باشد بشاه جهان/خرد خویشتن زو ندارد نهان-

کنون از خِرَد پاره‌ای ماند خُرد/که دانا ورا بهر دهقان شمرد-

خرد نیست با مردم ناسپاس/نه آنرا که او نیست یزدان شناس-

اگر بشنود شهریار این سخن/که گفتست بیدار مرد کهن-

بدو گفت شاه این سخن گر به زر/نویسم، جز این نیست آیین و فر-

سخن گفتن موبدان گوهرست/مرا در دل اندیشه دیگرست-

که چون این دو لشکر برابر شود/سر نیزه‌ها بر دو پیکر* شود-

..................................................................................

*دو پیکر، مراد ستاره دو پیکر ست. سر ِ نیزه ها، سر بر آسمان سایند.

 خرداد = دو پیکر (جوزا) از برج های بروج فلکی:

همان تیر و کیوان برابر شدست / عطارد به برج "دو پیکر" شدست –

به بالا ز سرو سهی برترست/چو خورشید تابان به دو پیکرست-

یکی تاج زرینش بر سر نهیم/همان تخت او بر دو پیکر نهیم-

همه یک ز دیگر دلاورترند/چو خورشید تابان به دو پیکرند-


بهادر امیرعضدی

کلیله و دمنه، حکم ِ وزیر، مشاور و نقشه ی راه ِ بهرام چوبینه در شاهنامه ی فردوسی

و.ک(128)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

کلیله و دمنه، حکم ِ وزیر، مشاور و نقشه ی راه ِ بهرام چوبینه

***

بهرام چوبینه متحد ِ گذشته و دشمن ِ حال ِ خسرو پرویز، کلیله و دمنه را، نقشه ی راه و در جایگاه وزیر و مشاور خود می بیند

***

بهرام چوبینه پس از آگاهی از نقش خسرو پرویز در کور کردن و کشتن پدرش (یزدگرد)، آهنگ نبرد تلافی جویانه با خسرو پرویز می کند: 

چوبشنید بهرام کز روزگار/چه آمد بران نامور شهریار-

نهادند بر چشم روشنش داغ/بمرد آن چراغ دو نرگس بباغ-

ازان ماند بهرام اندر شگفت/بپژمرد واندیشه اندر گرفت-

بفرمود تا کوس بیرون برند/درفش بزرگی به هامون برند-

بنه برنهاد وسپه برنشست/بپیکار خسرو میان را ببست-

سپاهی بکردار کوه روان/همی‌راند گستاخ تا نهروان-


خسرو پرویز نیز "کارآگهان" را برای کسب آگاهی از حال و روز بهرام و چند و چون وفاداری و فرمانبری سپاهش، سوی دربار او گسیل میدارد: 

چوآگاه شد خسرو از کاراوی/غمی گشت زان تیز بازار اوی-

فرستاد بیدار کارآگهان/که تا بازجویند کارجهان-

به کارآگهان گفت راز ازنخست/زلشکر همی‌کرد باید درست-

که با او یکی اند لشکر به جنگ؟/وگر گردد این کار ما با درنگ؟-

چگونه نشیند بهنگام بار؟/برفتن کند هیچ رای شکار؟-

برفتند کارآگهان از درش/نبود آگه از کار وز لشکرش-

چو رفتند و دیدند و بازآمدند/نهانی بر او فراز آمدند-

که لشکر به هر کار با اویکیست/اگر نامدارست وگر کودکیست-

همه مردم خویش دارد به راز/به بیگانگانشان نیاید نیاز-

بکردار شاهان نشیند به بار/همان در در و دشت، جوید شکار-

چواز رزم شاهان نراند همی/همه دفتر دمنه خواهد همی-


خسرو پرویز از "نقش راهبردی" کلیله و دمنه در قامت مشاور و راهبر در آگاه سازی و گسترش دید ِ باز بهرام به هراس می افتد: 

چنین گفت خسرو بدستور خویش/که کاری درازست ما را به پیش-

چو بهرام بر دشمن اسپ افکند/به دریا دل اژدها بشکند-

دگر آنک آیین شاهنشهان/بیاموخت از شهریار جهان-

سیم کش کلیله است ودمنه وزیر/چون او رای زن کس ندارد دبیر-

ازان پس به بندوی و گستهم گفت/که ما با غم و رنج گشتیم جفت-

بهادر امیرعضدی

(۷۷) - اصطلاح ِ "دیوار گوش داره ... " در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

۷۷) - مترادف ِ اصطلاح ِ "دیوار گوش داره ... " در شاهنامه ی فردوسی

***

 چه گفت آن سخن گوی پاسخ نیوش / که دیوار دارد به گفتار، گوش -

بهادر امیرعضدی