برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش 33 – شاپور ذوالاکتاف
***
حکیم فرزانه ی طوس، در شاهنامه ی کوه پیکرش، باور پیشینیان ما به طالع سعد و نحس و ایمان آنان به توان اختر شناسان در باز بینی و بازخوانی آینده ی اشخاص یا رخداد ها یا جنگ های پیش رو، را بازتاب می دهد و رخ می نمایاند.
برای برآورد ِ فرجام ِ نبرد ها، آینده و سرنوشت آتی اشخاص پس از تولد، فرجام ازدواج ها، و دیگر سوژه ها، از ستاره شماران و زیج و اسطرلاب بهره گرفته میشده ست.
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "رهنمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
چنان بد که یک روز با تاج و گنج/همی داشت از بودنی دل به رنج-
ز تیره شب اندر گذشته سه پاس/بفرمود تا شد ستاره شناس-
بپرسیدش از تخت شاهنشهی/هم از رنج وز روزگار بهی-
منجم بیاورد صلاب را/بینداخت آرامش و خواب را-
نگه کرد روشن به قلب اسد/که هست او نماینده فتح و جد-
بدان تا رسد پادشا را بدی/فزاید بدو فره ایزدی-
چو دیدند گفتندش ای پادشا/جهانگیر و روشن دل و پارسا-
یکی کار پیش است با رنج و درد/نیارد کس آن بر توبر یاد کرد-
چنین داد شاپور پاسخ بدوی/که ای مرد داننده و راه جوی-
چه چارست تا این ز من بگذرد/تنم اختر بد به پی نسپرد-
ستاره شمر گفت کای شهریار/ازین گردش چرخ ناپایدار-
به مردی و دانش نیابی گذر/خردمند گر مرد پرخاشخر-
بباشد همه بودنی بی گمان/نتابیم با گردش آسمان-
چنین داد پاسخ گرانمایه شاه/که دادار باشد ز هر بد نگاه-
که گردان بلند آسمان آفرید/توانایی و ناتوان آفرید-
بگسترد بر پادشاهیش داد/همی بود یک چند بی رنج و شاد-
بهادر امیرعضدی
و.ک(048,5)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***و.ک(048,4)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***و.ک(048,3)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (101) - پند اورمزد شاپور اردشیر.
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند اورمزد شاپور اردشیر:
چنین گفت کای نامور بخردان/جهان گشته و کار دیده ردان-
ستیره بود مرد را پیش رو/بماند نیازش همه ساله نو-
همان رشک شمشیر نادان بود/همیشه برو بخت خندان بود-
دگر هرک دارد ز هر کار ننگ/بود زندگانی و روزیش تنگ-
در آز باشد دل سفله مرد/بر سفلگان تا توانی مگرد-
هرانکس که دانش نیابی برش/مکن ره گذر تازید بر درش-
به مرد خردمند و فرهنگ و رای/بود جاودان تخت شاهی به پای-
دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش/به بد در جهان تا توانی مکوش-
خرد همچو آبست و دانش زمین/بدان کاین جدا و آن جدا نیست زین-
دل شاه کز مهر دوری گرفت/اگر بازگردد نباشد شگفت-
بهادر امیرعضدی