برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

زنان سنت شکن در شاهنامه - 3 - سنت شکنی تهمینه.

و.ک(048,3)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
زنان سنت شکن در شاهنامه - 3 - سنت شکنی تهمینه.
***
زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و  در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.
***
تهمینه بر بالین رستم ِ خفته ی مست
 تراام کنون گر بخواهی مرا


چو یک بهره از تیره شب در گذشت/شباهنگ بر چرخ گردان بگشت-
سخن گفتن آمد نهفته به راز/در خوابگه نرم کردند باز-
یکی بنده شمعی معنبر به دست/خرامان بیامد به بالین مست-
پس پرده اندر یکی ماه روی/چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی-
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند/به بالا به کردار سرو بلند-
روانش خرد بود تن جان پاک/تو گفتی که بهره ندارد ز خاک-
از او رستم شیردل خیره ماند/برو بر جهان آفرین را بخواند-
بپرسید زو گفت نام تو چیست/چه جویی شب تیره کام تو چیست-
چنین داد پاسخ که تهمینه ام/تو گویی که از غم به دو نیمه ام-
 یکی دخت شاه سمنگان منم/ز پشت هژبر و پلنگان منم-
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست/چو من زیر چرخ کبود اندکی ست-
کس از پرده بیرون ندیدی مرا/نه هرگز کس آوا شنیدی مرا-
به کردار افسانه از هر کسی/شنیدم همی داستانت بسی-
که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ/نترسی و هستی چنین تیزچنگ-
 چو این داستانها شنیدم ز تو/بسی لب به دندان گزیدم ز تو-
بجستم همی کفت و یال و برت/بدین شهر کرد ایزد آبشخورت-
 تراام کنون گر بخواهی مرا/نبیند جزین مرغ و ماهی مرا-
یکی آنک بر تو چنین گشته ام/خرد را ز بهر هوا کشته ام-
ودیگر که از تو مگر کردگار/نشاند یکی پورم اندر کنار-
مگر چون تو باشد به مردی و زور/سپهرش دهد بهره کیوان و هور-

بار گرفتن تهمینه، در هاله یی از شرم و عفاف که از قلم ِ حکیم فرزانه ی طوس می تراود:
چو انباز او گشت با او به راز/ببود آن شب تیره تا دیر یاز -
 ز شبنم شد آن غنچه ی تازه، پـُـر/و یا حقه ی لعل شد، پر ز دُر -
به کام صدف قطره اندر چکید/میانش یکی گوهر آمد پدید -
بدانست رستم که او بر گرفت/تهمتن بدل مهرش اندر گرفت -

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد