برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رسم و رسوم عروسی زال و رودابه

و.ک(281)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

رسم و رسوم عروسی زال و رودابه

***

امتدادِ رّد و رگه هایی از  رسم و رسوم عروسی زال و رودابه، تا امروز: 

***

حلقه ی نامزدی: 

یکی جفت پر مایه انگشتری / فروزنده چون بر فلک مشتری -

 فرستاد نزدیک دستان سام / بسی داد با آن درود و پیام -


زیرلفظی: 

بخندید و سیندخت را سام گفت / که رودابه را چند خواهی نهفت – 

« بدو گفت سیندخت هدیه کجاست » / اگر دیدن آفتابت هواست -

 چنین داد پاسخ به سیندخت سام / که ازمن بخواه آنچه آیدت کام -

 برفتند تا خانهٔ زرنگار / کجا اندرو بود خرم بهار -

 نگه کرد سام اندران ماه روی / یکایک شگفتی بماند اندروی  -

 ندانست کش چون ستاید همی / برو چشم را چون گشاید همی -


 مراسم عقد کُنون:

 بفرمود تا رفت مهراب پیش / ببستند عقدی برآیین و کیش -

 به یک تختشان شاد بنشاندند / عقیق و زبرجد برافشاندند -

 سر ماه با افسر نام دار / سر شاه با تاج گوهرنگار –

 

مهر بُرون:

 بیاورد پس دفتر خواسته / یکی نخست* گنج آراسته - 

برو خواند از گنجها هر چه بود / که گوش آن نیارست گفتی شنود -

 برفتند از آنجا به جای نشست / ببودند یک هفته با می به دست - 

ابا زال و با لشکر و پیل و کوس / زمانه رکاب ورا داد بوس – 


 جهیزیه : 

عماری و بالای و هودج بساخت / یکی مهد تا ماه را در نشاخت -

 چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش / سوی سیستان روی کردند پیش – 

 

مراسم جشن و پایکوبی: 

 رسیدند پیروز تا نیمروز / چنان شاد و خندان و گیتی فروز -

 یکی بزم سام آنگهی ساز کرد / سه روز اندران بزم بگماز کرد –

  

 طلسمِ آهن برای دور نگه داشتن "آل" از زن زائو (رودابه: 

به زیر کش اندر گرفته سنان / به یک دست کوپال و دیگر عنان –

.................................................................................

* نخست،

بیاورد پس دفتر خواسته / یکی "نُخسَت ِ" گنج آراسته - 

نُخسَت؟؟!!

(نُسخَت ِ) گنج آراسته 

نُسخَت، نسخه، سیاهه، لیست، سیاهه برداری، صورت برداری

 برو خواند از گنجها هر چه بود / که گوش آن نیارست گفتی شنود -

برای او لیست، سیاهه، فهرست و ... گنج را خواند / به قدری که گوش یارای شنیدن آن سیاهه (لیست) محتویات ِ گنج را نداشت.  

بهادر امیرعضدی

سام و بیدادگری نوذر

و.ک(282)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

سام و بیدادگری نوذر

***

فردوسی، در مورد نوذر بدون درنگ و در اولین بیت های بخش نوذر، او را بیدادگر میخواند و سرداران سپاه و بزرگان نیز به همین خاطر، فره را از او ساقط شده میدانند و تداوم پادشاهی را سزاوار سام می بینند.

سام نمی پذیرد. سام نیز بر این باورست که نوذر از مسیر پدر،(راه داد و دادگستری)، دور گشته، ولی زیاد دور شده از راه منوچهر نمی بیندش و هنوز جای اصلاح و پالایش را در نوذر می بیند. 

***

سام، میگوید:

آهن زنگار خورده نیز با تلاش صیقل داده خواهد شد البته به دشواری

دلش گر ز راه پدر گشت باز / برین برنیامد زمانی دراز - 

هنوز آهنی نیست زنگار خورد / که رخشنده، دشوار شایدش کرد - 

من آن ایزدی فره باز آورم / جهان را به مهرش نیاز آورم -

به نوذر در پندها را گشاد / سخنهای نیکو بسی کرد یاد - 

 

سام، فریدون و هوشنگ و منوچهر را، از آن روی شایسته ی فره ایزدی می بیند، که دادگر بودند و دادگستر: 

ز گرد فریدون و هوشنگ شاه / همان از منوچهر زیبای گاه - 

که « گیتی بداد و دهش داشتند » / « به بیداد بر چشم نگماشتند » - 


ولی کماکان، نگرانی ازبی خردی نوذر، خوره ی افکارِ سام ست. و آرامش خیال ندارد. سامِ نریمان، تهِ دلش به اصلاح شدن نوذر، قرص نیست: 

برین نیز بگذشت چندی سپهر / نه با نوذر آرام بودش نه مهر –

بهادر امیرعضدی

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش هفتم"

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه - "بخش هفتم"

***

 پرواز عقابهای کیکاووس:

ز روی زمین تخت برداشتند / ز هامون به ابر اندر افراشتند  -

 شنیدم که کاووس شد بر فلک / همی رفت تا بر رسد بر ملک - 

دگر گفت ازان رفت بر آسمان / که تا جنگ سازد به تیر و کمان -

 ز هر گونه‌ای هست آواز این / نداند بجز پر خرد راز این -

« پریدند بسیار و ماندند باز / چنین باشد آنکس که گیردش آز » -

 چو با مرغ پرنده نیرو نماند / غمی گشت پرها به خوی درنشاند - 

نگونسار گشتند ز ابر سیاه / کشان بر زمین از هوا تخت شاه -

« به بیشی نهادست مردم دو چشم / ز کمی بود پر ز درد و ز خشم » -

 نه آن ماند ای مرد دانا نه این / ز گیتی همه شادمانی گزین – 

اگر چند بفزاید از رنج گنج / همان گنج گیتی نیرزد به رنج – 


بهادر امیرعضدی 

نکوهش ِ آز، در شاهنامه"بخش سوم"

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه - "بخش سوم "

تو بیماری و پند داروی تست / بگوییم تا تو شوی تندرست - 

وگر چیره شد بر دلت کام و رشک / سخن گوی تا دیگر آرم پزشک -

 پزشک تو پندست و دارو، خرد / مگر آز تاج از دلت بسترد -  


 همی آز کمتر نگردد بسال / همی روز جوید بتقویم و فال -

 توانگر بود هر کرا آز نیست / خنک بنده کش آز انباز نیست -  


بهادر امیرعضدی

"مانیفست" یا "کلام اول و آخر" گوهر بار حکیم بزرگوار طوس 6

950612

برگزیده های از شاهنامه ی فردوسی

***

"مانیفست" یا "کلام اول و آخر" گوهر بار حکیم بزرگوار طوس، در قالب اندرز های داهیانه ی بزرگمهر دانشور، در "دیالوگی" شیرین و شنیدنی با موبدان دربار کسرا انوشیروان

***

کسرا انوشیروان:

هرانکس که دارد به دل دانشی/ بگوید، مرا زو بود رامشی - 

***

موبد،

 بپرسید دیگر که فرزند راست / به نزد پدر جایگاهش کجاست - 


بزرگمهر،

چنین داد پاسخ که نزد پدر / گرامی چو جانست فرخ پسر - 

پس ازمرگ نامش بماند به جای / ازیرا پسر خواندش رهنمای -


موبد،

 بپرسید دیگر که ازخواسته / که دانی که دارد دل آراسته - 


بزرگمهر، 

چنین داد پاسخ که مردم به چیز / گرامیست وز چیز خوارست نیز - 

نخست آنکه یابی بدو آرزوی / ز هستیش پیدا کنی نیکخوی - 

وگر چون بباید، نیاری به کار / همان سنگ و هم گوهر شاهوار -