برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رگه ی عوام شناسی اردشیر ساسان(اردشیر بابکان) در پندهایش به پسرش.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
 رگه ی عوام شناسی اردشیر ساسان(اردشیر بابکان) در پندهایش به پسرش شاپور اردشیر و بر حذر داشتن از عوام زدگی:

چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت/جهاندار بیدار بیمار گشت-
بفرمود تا رفت شاپور پیش/ورا پندها داد ز اندازه بیش-
 بدان ای پسر کاین سرای فریب/ندارد ترا شادمان بی نهیب-
نگهدار تن باش و آن خرد/چو خواهی که روزت به بد نگذرد-
 مجوی از دل عامیان راستی/که از جست وجو آیدت کاستی-
وزیشان ترا گر بد آید خبر/تو مشنو ز بدگوی و انده مخور-
نه خسروپرست و نه یزدان پرست/اگر پای گیری سر آید به دست-
چنین باشد اندازهٔ عام شهر/ترا جاودان از خرد باد بهر-
بترس از بد مردم بدنهان/که بر بدنهان تنگ گردد جهان-
سخن هیچ مگشای با رازدار/که او را بود نیز انباز و یار-

بهادر امیرعضدی

زنان سنت شکن در شاهنامه - 2 - سنت شکنی مالکه دختر طایر عرب.

و.ک(048,2)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
زنان سنت شکن در شاهنامه - 2 - سنت شکنی مالکه دختر طایر عرب.
***

زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و  در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.

***

مالکه، شاپور را بر می گزیند:

 ز دیوار دژ مالکه بنگرید/درفش و سر نامداران بدید-
 بشد خواب و آرام زان خوب چهر/بر دایه شد با دلی پر ز مهر-
بدو گفت کین شاه خورشیدفش/که ایدر بیامد چنین کینه کش-
بزرگی او چون نهان منست/جهان خوانمش کو جهان منست-
پیامی ز من نزد شاپور بر/به رزم آمدست او ز من سور بر-
بگویش که با تو ز یک گوهرم/هم از تخم نرسی کنداورم-
همان نیز با کین نه هم گوشه ام/که خویش توام دختر نوشه ام-
 مرا گر بخواهی حصار آن تست/چو ایوان بیابی نگار آن تست-
برین کار با دایه پیمان کنی/زبان در بزرگی گروگان کنی-
بدو دایه گفت آنچ فرمان دهی/بگویم بیارمت زو آگهی-

پاسخ شاپور به دلباختگی مالکه:
 چنین داد پاسخ که با ماه روی/به خوبی سخنها فراوان بگوی-
بگویش که گفت او به خورشید و ماه/به زنار و زردشت و فرخ کلاه-
که هر چیز کز من بخواهی همی/گر از پادشاهی بکاهی همی-
ز من هیچ بد نشنود گوش تو/نجویم جدایی ز آغوش تو-
خریدارم او را به تخت و کلاه/به فرمان یزدان و گنج و سپاه-
چو بشنید پاسخ هم اندر زمان/ز پرده بیامد بر دژ دوان-

بهادر امیرعضدی

شهروی موبد، مشاور نیک اندیش شاپور در انگیزه دادن به او در ساخت پل

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شهروی موبد، مشاور نیک اندیش شاپور در انگیزه دادن به او در ساخت پل:

 چنین گفت موبد بران شاه خرد/که ای پاک دل نیک پی شاه گرد-
کنون مرد بازاری و چاره جوی/ز کلبه سوی خانه بنهاد روی-
چو بر دجله بر یکدگر بگذرند/چنین تنگ پل را به پی بسپرند-
بترسد چنین هرکس از بیم کوس/چنین برخروشند چون زخم کوس-
 چنین گفت شاپور با موبدان/که ای پرهنر نامور بخردان-
پلی دیگر اکنون بباید زدن/شدن را یکی راه باز آمدن-
بدان تا چنین زیردستان ما/گر از لشکری در پرستان ما-
به رفتن نباشند زین سان به رنج/درم داد باید فراوان ز گنج-
 یکی پل بفرمود موبد دگر/به فرمان آن کودک تاجور-

بهادر امیرعضدی

نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش 32 – کید هندی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش 32 – کید هندی
***   
حکیم فرزانه ی طوس، در شاهنامه ی کوه پیکرش، باور پیشینیان ما به طالع سعد و نحس و ایمان آنان به توان اختر شناسان در باز بینی و بازخوانی آینده ی اشخاص یا رخداد ها یا جنگ های پیش رو، را بازتاب می دهد و رخ می نمایاند.
برای برآورد ِ فرجام ِ نبرد ها، آینده و سرنوشت آتی اشخاص پس از تولد، فرجام ازدواج ها، و دیگر سوژه ها، از ستاره شماران و زیج و اسطرلاب بهره گرفته میشده ست.
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
کید هندی و دیدن فال سعد و نحس شاپور اردشیر:

 چو شاپور شد همچو سرو بلند/ز چشم بدش بود بیم گزند-
 بدو گفت فرخنده دستور اوی/که ای شاه روشن دل و راه جوی-
سوی کید هندی فرستیم کس/که دانش پژوهست و فریادرس-
بداند شمار سپهر بلند/در پادشاهی و راه گزند-
اگر هفت کشور ترا بی همال/بخواهد بدن بازیابد به فال-
یکایک بگوید ندارد به رنج/که نخواهد بدین پاسخ از شاه گنج-
 چو بشنید بگزید شاه اردشیر/جوانی گرانمایه و تیزویر-
فرستاد نزدیک دانا به هند/بسی اسپ و دینار و چندی پرند-
بدو گفت رو پیش دانا بگوی/که ای مرد نیک اختر و راه جوی-
به اختر نگه کن که تا من ز جنگ/کی آسایم و کشور آرم به چنگ-
اگر بود خواهد بدین دستگاه/به تدبیر آن زور بنمای راه-
وگر نیست این تا نباشم به رنج/برین گونه نپراگند نیز گنج-
 بیامد فرستادهٔ شهریار/بر کید با هدیه و با نثار-
بگفت آنک با او شهنشاه گفت/همه رازها برگشاد از نهفت-
بپرسید زو کید و غمخواره شد/ز پرسش سوی دانش و چاره شد-
بیاورد صلاب و اختر گرفت/یکی زیج رومی به بر در گرفت-
نگه کرد بر کار چرخ بلند/ز آسانی و سود و درد و گزند-
فرستاده را گفت کردم شمار/از ایران و از اختر شهریار-
 گر از گوهر مهرک نوش زاد/برآمیزد این تخمه با آن نژاد-
نشیند به آرام بر تخت شاه/نباید فرستاد هر سو سپاه-
بیفزایدش گنج و کاهدش رنج/تو شو کینهٔ این دو گوهر بسنج-
گر این کرد ایران ورا گشت راست/بیابد همه کام دل هرچ خواست-
فرستاده را چیز بخشید و گفت/کزین هرچ گفتم نباید نهفت-
گر او زین نپیچد سپهر بلند/کند اینک گفتم برو ارجمند-

بهادر امیرعضدی

ترور یا "حذف فیزیکی" در شاهنامه - 4 - ترور نا فرجام اردشیر بابکان به فرمان اردوان

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
 ترور یا "حذف فیزیکی" در شاهنامه - 4 - ترور نا فرجام اردشیر بابکان به فرمان اردوان
***
اردوان به پسرش بهمن:
 اردوان پیامی به پسرش بهمن در هندوستان فرستاد و بهمن نیز پیام اردوان را به خواهرش (همسر اردشیر ساسان) می فرستد و او را به زهر دادن اردشیر ترغیب می کند:

 بدو گفت رو پیش خواهر بگوی/که از دشمن این مهربانی مجوی-
برادر دو داری به هندوستان/به رنج و بلا گشته همداستان-
دو در بند و زندان شاه اردشیر/پدر کشته و زنده خسته به تیر-
تو از ما گسسته بدین گونه مهر/پسندد چنین کردگار سپهر-
چو خواهی که بانوی ایران شوی/به گیتی پسند دلیران شوی-
هلاهل چنین زهر هندی بگیر/به کار آر یکپار بر اردشیر-
 فرستاده آمد بهنگام شام/به دخت گرامی بداد آن پیام-

 چنان بد که یک روز شاه اردشیر/به نخچیر بر گور بگشاد تیر-
چو بگذشت نیمی ز روزه دراز/سپهبد ز نخچیرگه گشت باز-
سوی دختر اردوان شد ز راه/دوان ماه چهره بشد نزد شاه-
بیاورد جامی ز یاقوت زرد/پر از شکر و پست با آب سرد-
بیامیخت با شکر و پست زهر/که بهمن مگر یابد از کام بهر-
چو بگرفت شاه اردشیر آن به دست/ز دستش بیفتاد و بشکست پست-

 شد آن پادشا بچه لرزان ز بیم/هم اندر زمان شد دلش به دو نیم-
جهاندار زان لرزه شد بدگمان/پراندیشه از گردش آسمان-
بفرمود تا خانگی مرغ چار/پرستنده آرد بر شهریار-
چو آن مرغ بر پست بگذاشتند/گمانی همی خیره پنداشتند-
هم انگاه مرغ آن بخورد و بمرد/گمان بردن از راه نیکی ببرد-


بهادر امیرعضدی