برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۸ – یزدگرد

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۸ – یزدگرد

***

ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.

***

یزدگرد سرآسیمه و نگران از دورخیزهای بهرام گور برای تاج و تخت خود، فرجام ِ شاهی خود را از اختر شماران می جوید:

ز شاهی پراندیشه شد یزدگرد/ز هر کشوری موبدان کرد گرد-

به اخترشناسان بفرمود شاه/که تا کردهر یک به اختر نگاه-

که تا کی بود در جهان مرگ اوی/کجا تیره گردد سر و ترگ اوی-

چه باشد کجا باشد آن روزگار/که پژمرده گردد گل شهریار-

ستاره‌شمر گفت کاین خود مباد/که شاه جهان گیرد از مرگ یاد-

چو بخت شهنشاه بَد رو شود/از ایدر سوی چشمهٔ سو* شود-

فراز آورد لشکر و بوق و کوس/به شادی نظاره شود سوی طوس-

بر آن جایگه بر بود هوش اوی/چو این راز بگذشت بر گوش اوی-

ازین دانش ار یادگیری به دست/که این راز در پردهٔ ایزدست-

.................................................................................

* چشمه ی سو، چشمه ای در طوس خراسان ست که اسبی از "اسبان ِ آبی" آن چشمه، بیرون می آید و یزدگرد را می کُشد.


نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۷ – اردوان

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۷ – اردوان

***

ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.

***

اردوان، از ستاره شماران، جویای فرجام ِ کار ِ اردشیر ِ ساسان و گلنار ست:

ازان پس چنان بد که شاه اردوان/ز اخترشناسان روشن‌روان-

بیاورد چندی به درگاه خویش/همی بازجست اختر و راه خویش-

همان نیز تا گردش روزگار/ازان پس کرا باشد آموزگار-

فرستادشان نزد گلنار شاه/بدان تا کنند اختران را نگاه-

سه روز اندر آن کار شد روزگار/نگه کرده شد طالع شهریار-

چو گنجور بشنید آوازشان/سخن گفتن از طالع و رازشان-

سیم روز تا شب گذشته سه پاس/کنیزک بپردخت ز اخترشناس-

پر از آرزو دل، لبان پر ز باد/همی داشت گفتار ایشان به یاد-

چهارم بشد مرد روشن‌روان/که بگشاید آن راز با اردوان-

برفتند با زیجها برکنار/ز کاخ کنیزک بر شهریار-

بگفتند راز سپهر بلند/همان حکم او بر چه و چون و چند-

کزین پس کنون تا نه بس روزگار/ز چیزی بپیچد دل نامدار-

که بگریزد از مهتری کهتری/سپهبد نژادی و کنداوری-

وزان پس شود شهریاری بلند/جهاندار و نیک‌اختر و سودمند-

دل نامور مهتر نیک‌بخت/ز گفتار ایشان غمی گشت سخت-


بهادر امیرعضدی

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۶ – اسکندر

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۶ – اسکندر

***

ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.

***

همان شب سکندر به بابل رسید/مهان را به دیدار خود شاد دید- 

یکی کودک آمد زنی را به شب/بدو ماند هرکس که دیدش عجب- 

سرش چون سر شیر و بر پای سم/چو مردم بر و کتف و چون گاو دم- 

بُمرد از شگفتی همآنگه که زاد/سزد گر نباشد ازان زن نژاد- 

ببردند هم در زمان نزد شاه/بدو کرد شاه از شگفتی نگاه- 


گویی، اسکندر طالع ِ نحس ِ مرگ خویش را در پیشانی کودک می بیند:

به فالش بد آمد همانگاه گفت/که این بچه در خاک باید نهفت- 

ز اخترشناسان بسی پیش خواند/وزان کودک مرده چندی براند- 

ستاره شمر زان غمی گشت سخت/بپوشید بر خسرو نیکبخت-

 

ز اخترشناسان بپرسید و گفت/که گر هیچ ماند سخن در نهفت- 

هم اکنون ببرم سرانتان ز تن/نیابید جز کام شیران کفن- 


ستاره شمر چون برآشفت شاه/بدو گفت کای نامور پیشگاه- 

تو بر اختر شیر زادی نخست/بر موبدان و ردان شد درست- 

سر کودک مرده بینی چو شیر/بگردد سر پادشاهیت زیر- 

پرآشوب گردد زمین چندگاه/چنین تا نشیند یکی پیشگاه- 

ستاره شمر بیش ازین هرک بود/همی گفت و آن را نشانه نمود-

 

سکندر چو بشنید زان شد غمی/به رای و به مغزش درآمد کمی- 

چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست/مرا دل پر اندیشه زین باره نیست- 

مرا بیش ازین زندگانی نبود/زمانه نکاهد نخواهد فزود-


نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۵ – آیین گشسب

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۵ – آیین گشسب

***

ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.

***

بیاورد آیین گشسب آن سپاه/همی ‌راند چون باد لشکر به راه-

بدین گونه تا شهر همدان رسید/بجایی که لشکر فرود آورید-

بپرسید تا زان گرانمایه شهر/کسی دارد از اختر و فال بهر-

بدو گفت هر کس که اخترشناس/بنزد تو آید پذیرد سپاس-

یکی پیرزن مایه دار ایدرست/که گویی مگر دیدهٔ اخترست-

سخن هرچ گوید نیاید جز آن/بگوید بتموز رنگ خزان-

چوبشنید گفتارش آیین گشسب/هم اندر زمان کس فرستاد و اسب-

چوآمد بپرسیدش ازکارشاه/وزان کو بیاورد لشکر به راه-

بدو گفت ازین پس تو درگوش من/یکی لب بجنبان که تا هوش من-

به بستر برآید زتیره تنم/وگر خسته ازخنجر دشمنم-

همی‌گفت با پیرزن راز خویش/نهان کرده ازهرکس آواز خویش-

میان اندران مرد کو را زشاه/رهانید و با او بیامد به راه-

به پیش زن فالگو برگذشت/به مهتر نگه کرد و اندر گذشت-

بدو پیرزن گفت کین مرد کیست/که از زخم او برتو باید گریست-

پسندیده هوش تو بردست اوست/که مه مغز بادش بتن در مه پوست-

چوبشنید آیین گشسب این سخن/بیاد آمدش گفت و گوی کهن-

که از گفت اخترشناسان شنید/همی‌کرد برخویشتن ناپدید-

که هوش تو بر دست همسایه‌ای/یکی دزد و بیکار و بیمایه ای-

برآید به راه دراز اندرون/تو زاری کنی او بریزدت خون-

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۴ – زال ِ زر

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۴ – زال ِ زر

***

ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.

***

زال زر پس از شنیدن کشته شدن اسفندیار، نگران فرجام رستم، دیده شده ی اختر شماران ست: 

چو دستان خبر یافت از رزمگاه/ز ایوان چو باد اندر آمد به راه -

ز خانه بیامد به دشت نبرد/دو دیده پر از آب و دل پر ز درد-

زواره فرامرز چو بیهشان/برفتند چندی ز گردنکشان-

خروشی برآمد ز آوردگاه/که تاریک شد روی خورشید و ماه-

به رستم چنین گفت زال ای پسر/ترا بیش گریم به درد جگر-

که ایدون شنیدم ز دانای چین/ز اخترشناسان ایران زمین-

که هرکس که او خون اسفندیار/بریزد سرآید برو روزگار-

بدین گیتیش شوربختی بود/وگر بگذرد رنج و سختی بود-


بهادر امیرعضدی