برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱۵ – آیین گشسب
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
بیاورد آیین گشسب آن سپاه/همی راند چون باد لشکر به راه-
بدین گونه تا شهر همدان رسید/بجایی که لشکر فرود آورید-
بپرسید تا زان گرانمایه شهر/کسی دارد از اختر و فال بهر-
بدو گفت هر کس که اخترشناس/بنزد تو آید پذیرد سپاس-
یکی پیرزن مایه دار ایدرست/که گویی مگر دیدهٔ اخترست-
سخن هرچ گوید نیاید جز آن/بگوید بتموز رنگ خزان-
چوبشنید گفتارش آیین گشسب/هم اندر زمان کس فرستاد و اسب-
چوآمد بپرسیدش ازکارشاه/وزان کو بیاورد لشکر به راه-
بدو گفت ازین پس تو درگوش من/یکی لب بجنبان که تا هوش من-
به بستر برآید زتیره تنم/وگر خسته ازخنجر دشمنم-
همیگفت با پیرزن راز خویش/نهان کرده ازهرکس آواز خویش-
میان اندران مرد کو را زشاه/رهانید و با او بیامد به راه-
به پیش زن فالگو برگذشت/به مهتر نگه کرد و اندر گذشت-
بدو پیرزن گفت کین مرد کیست/که از زخم او برتو باید گریست-
پسندیده هوش تو بردست اوست/که مه مغز بادش بتن در مه پوست-
چوبشنید آیین گشسب این سخن/بیاد آمدش گفت و گوی کهن-
که از گفت اخترشناسان شنید/همیکرد برخویشتن ناپدید-
که هوش تو بر دست همسایهای/یکی دزد و بیکار و بیمایه ای-
برآید به راه دراز اندرون/تو زاری کنی او بریزدت خون-