برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

سودابه از سه دیدگاه، دختر، همسر، دلباخته - بخش دوم، همسر

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
سودابه از سه دیدگاه، دختر، همسر، دلباخته - بخش دوم، همسر
***
در شاهنامه، رستم بارز ترین چهره ی چند وجهی مردان ایرانی ست، و سودابه، بارز ترین چهره ی چند وجهی زنان شاهنامه. 
*** 
سودابه، وفادار به همسر:

 جدایی نخواهم ز کاووس گفت/وگر چه لحد باشد او را نهفت-
 چو کاووس را بند باید کشید/مرا بی‌گنه سر بباید برید-

 بگفتند گفتار او با پدر/پر از کین شدش سر پر از خون جگر-
 به حصنش فرستاد نزدیک شوی/جگر خسته از غم به خون شسته روی-

سودابه، همسری "سرانجام" جفاکار و خیانت پیشه و "بفرجام"، دلباخته ای زیاده خواه:
  سیاوش چو نزدیک ایوان رسید/یکی تخت زرین درفشنده دید-
 بران تخت سودابه ماه روی/بسان بهشتی پر از رنگ و بوی-
 سیاوش چو از پیش پرده برفت/فرود آمد از تخت سودابه تفت-
 بیامد خرامان و بردش نماز/به بر در گرفتش زمانی دراز-
 همی چشم و رویش ببوسید دیر/نیامد ز دیدار آن شاه سیر-

  سیاوش بدانست کان مهر چیست/چنان دوستی نز ره ایزدیست-

 سیاوش بر تخت زرین نشست/ز پیشش بکش کرده سودابه دست-
 چو ایشان برفتند، سودابه گفت/که چندین چه داری سخن در نهفت-
 نگویی مرا تا مراد تو چیست/که بر چهر تو فر چهر پریست-
 هر آن کس که از دور بیند ترا/شود بیهش و برگزیند ترا-
 کسی کاو چو من دید بر تخت عاج/ز یاقوت و پیروزه بر سرش تاج-
 نباشد شگفت ار شود ماه خوار/تو خورشید داری خود اندر کنار-

 اگر با من اکنون تو پیمان کنی/نپیچی و اندیشه آسان کنی-
 به سوگند پیمان کن اکنون یکی/ز گفتار من سر مپیچ اندکی-
 چو بیرون شود زین جهان شهریار/تو خواهی بدن زو مرا یادگار-
 نمانی که آید به من بر گزند/بداری مرا همچو او ارجمند-
 من اینک به پیش تو استاده‌ام/تن و جان شیرین ترا داده‌ام-
 ز من هرچ خواهی همه کام تو/برآرم نپیچم سر از دام تو-
 سرش تنگ بگرفت و یک پوشه چاک/بداد و نبود آگه از شرم و باک-
بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد