برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 1 - کیکاووس، افراسیاب و رستم را چگونه می بیند؟


بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - کیکاووس، افراسیاب و رستم را چگونه می بیند؟
***

افراسیاب از دید کیکاووس:
بدیشان چنین گفت کافراسیاب/ز باد و ز آتش ز خاک و ز آب-
همانا که ایزد نکردش سرشت/مگر خود سپهرش دگرگونه کشت-
که چندین به سوگند پیمان کند/زبان را به خوبی گروگان کند-
چو گردآورد مردم کینه جوی/بتابد ز پیمان و سوگند روی-

رستم از دید کیکاووس:
گو پیلتن را بر خویش خواند/بسی داستانهای نیکو براند-
بدو گفت همزور تو پیل نیست/چو گرد پی رخش تو نیل نیست-
ز گیتی هنرمند و خامش توی/که پروردگار سیاوش توی-
چو آهن ببندد به کان در گهر/گشاده شود چون تو بستی کمر-

ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 1- نقش جبر در باور فردوسی، خوابگزاران تورانی و افراسیاب

 و.ک(003,1)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 1- نقش جبر در باور فردوسی، خوابگزاران تورانی و افراسیاب
***

جبر اندیشی فردوسی:

چه سازی که چاره بدست تو نیست/درازست در کام و شست تو نیست-

گر ایدونک بد بینی از روزگار/به نیکی همو باشد آموزگار-

و

چه گفت آن خردمند بسیار هوش/که با اختر بد به مردی مکوش-


جبر اندیشی در سخنان ِ خوابگزاران ِ تورانی به افراسیاب:
جهاندار گر مرغ گردد بپر/برین چرخ گردان نیابد گذر-
"برین سان گذر کرد خواهد سپهر"/گهی پر ز خشم و گهی پر ز مهر-
و
جبر اندیشی افراسیاب:
چو چشم زمانه بدوزم به گنج/سزد گر سپهرم نخواهد به رنج-
نخواهم زمانه جز آن کاو نوشت/چنان زیست باید که یزدان سرشت-

و

خردمند گر مردم بدگمان/نداند کسی چاره ی آسمان-


بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (52) - پند کیکاووس به سیاوش

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (52) -  پند کیکاووس به سیاوش
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستا۰ن هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند کیکاووس به سیاوش:

همیشه هنرمند بادا تنت/رسیده به کام دل روشنت-
ازان پس که پیروز گشتی به جنگ/به کار اندرون کرد باید درنگ-
نباید پراگنده کردن سپاه/بپیمای روز و برآرای گاه-
مکن هیچ بر جنگ جستن شتاب/به جنگ تو آید خود افراسیاب-
گر ایدونک زین روی جیحون کشد/همی دامن خویش در خون کشد-
نهاد از بر نامه بر مهر خویش/همانگه فرستاده را خواند پیش-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (51) - دیدگاه فردوسی به زن (سودابه)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (51) -  دیدگاه فردوسی به زن (سودابه):
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
دیدگاه فردوسی از زن (سودابه) در چند بیت پس از بیرون آمدن سیاوش از آزمون آتش:

چه گفت آن سپهدار نیکوسخن/که با بددلی شهریاری مکن-

همی خواست دیدن در راستی/ز کار زن آید همه کاستی-

چو این داستان سر به سر بشنوی/به آید ترا گر بدین بگروی(*) -

و
بجایی که کاری چنین اوفتاد/خرد باید و دانش و دین و داد-
چنان چون بود مردم ترسکار/برآید به کام دل مرد کار-
بجایی که زهر آگند روزگار/ازو نوش خیره مکن خواستار-
تو با آفرینش بسنده نه‌ای/مشو تیز گر پرورنده نه‌ای-
چنین‌ست کردار گردان سپهر/نخواهد گشادن همی بر تو چهر-
برین داستان زد یکی رهنمون/که مهری فزون نیست از مهر خون-

چو فرزند شایسته آمد پدید/ز مهر زنان دل بباید برید-

گویی که مخاطب فردوسی کیکاووس بوده باشد. چو فرزند(سیاوش) با چنین شایستگی ازین آزمون پدیدار شد، از مهر زن(سودابه) و زنان ناشایست ِ سودابه گون، دل بباید برید. 

.................................................................................................................

پ ن:

(*) - با تاسف  و دل آزردگی، در کتاب (ستایش و نکوهش زنان در شاهنامه - حسین سجادی)، به سهو یا به عمد، این گونه قید شده:

چو این داستان سر به سر بشنوی/به آید ترا گر به زن نگروی-
(به گیتی بجز پارسا زن مجوی /زن بد کنش خواری آرد به روی)-
(زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از هر دو نا پاک به-)

( بماند که این دو بیت در چاپ مسکو نیامده و نیز شاهنامه پژوهانی نیز قایل به اینند که از بنیاد، این دو بیت الحاقی ست).

و به "سهو"، در همین کتاب، گشتاسب، پسر زو طهماسب و مادر سیاوش، از نوادگان فریدون  به قید  ِ قلم در آمده ست.

((گشتاسب، پسر لهراسب ست نه پسر زو طهماسب و مادر سیاوش، از نسل پنجم ضحاک ِ مرداس تازی ست نه از نوادگان فریدون).

در کتاب قید شده:

زمان زیادی می‌گذرد و مادر سیاوش می میرد.

(مادر سیاوش، سر ِ زا می میرد. نه زمان زیادی بعد از زیستن):

چو آن شاهزاده ز مادر بزاد/ هم اندر زمان مادرش جان بداد -

 بیت زیر در شاهنامه نیست:

زنان را از آن نام ناید بلند/ که پیوسته در خوردن و خفتنند- 

شاه هاماوران، پدر سودابه:

کرا در پس پرده دختر بود/اگر تاج دارد بد اختر بود- 
این بیت از افراسیاب ست نه از شاه هاماوران.

افراسیاب:

کرا از پس پرده دختر بود/اگر تاج دارد بداختر بود-
کرا دختر آید بجای پسر/به از گور داماد ناید بدر-
ز کار منیژه دلش خیره ماند/قراخان سالار را پیش خواند-

پس از کیخسرو، پسرش لهراسب به شهریاری می رسد.

(( لهراسب پسر اورند شاه ست نه کیخسرو. اورند، پسر کی پشین ِ کیقباد ست. نسب اورند، به فریدون و هوشنگ می رسد )).


بهمن پسر گشتاسب، نواده ی لهراسب، دختری زیبا و خردمند داشته است که او را چهرزاد نیز می نامیده اند.
((همای چهرزاد، دختر و نیز همسر بهمن اسفندیار، همان اردشیر دراز دست ست نه دختر گشتاسب و نواده ی لهراسب)).


و

ز دستور بد گوهر و جفت بد/تباهی به دیهیم شاهی رسد-

در شاهنامه:
ز دستور بد گوهر و گفت بد/تباهی به دیهیم شاهی رسد- 

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (50) - پند فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (50) - پند فردوسی
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
پند فردوسی:

اگر زندگانی بود دیریاز/برین وین خرم بمانم دراز-
یکی میوه‌داری بماند ز من/که نازد همی بار او بر چمن-
ازان پس که بنمود پنچاه و هشت/بسر بر فراوان شگفتی گذشت-
همی آز کمتر نگردد بسال/همی روز جوید بتقویم و فال-
چه گفتست آن موبد پیش رو/که هرگز نگردد کهن گشته نو-
تو چندان که گویی سخن گوی باش/خردمند باش و جهانجوی باش-
چو رفتی سر و کار با ایزدست/اگر نیک باشدت جای ار بدست-
نگر تا چه کاری همان بدروی/سخن هرچه گویی همان بشنوی-
درشتی ز کس نشنود نرم گوی/به جز نیکویی در زمانه مجوی-


*

میاز و مناز و متاز و مرنج/چه تازی به کین و چه نازی به گنج-

که بهر تو اینست زین تیره‌گوی/هنر جوی و راز جهان را مجوی-

که گر بازیابی به پیچی بدرد/پژوهش مکن گرد رازش مگرد-

چنین است کردار این چرخ تیر/چه با مرد برنا چه با مردپیر-

بهادر امیرعضدی