بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 5 - گیو از زبان تخوار
***
گیو از زبان تخوار، مباشر فرود:
بدو گفت کین اژدهای دژم / که مرغ از هوا اندر آرد بدم -
که دست نیای تو پیران ببست / دو لشکر ز ترکان بهم برشکست -
بسی بیپدر کرد فرزند خرد / بسی کوه و رود و بیابان سپرد -
پدر نیز ازو شد بسی بیپسر / بپی بسپرد گردن شیر نر -
بایران برادرت را او کشید / بجیحون گذر کرد و کشتی ندید -
وراگیو خوانند پیلست و بس / که در رزم دریای نیلست و بس -
زره گیو:
سلیح سیاوش بپوشد بجنگ / نترسد ز پیکان تیر خدنگ -