برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

زن، جایزه و ابزار تشویق ِ پهلوانان در شاهنامه - بخش 01 – دو زن جایزه ی بیژن..

و.ک(111،1)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
زن، جایزه و ابزار تشویق ِ پهلوانان در شاهنامه - بخش 01 – دو زن جایزه ی بیژن
***
کیخسرو برای سر پلاشان، جایزه میگذارد:

بیاورد صد جامه دیبای روم/همه پیکر از گوهر و زر بوم-
هم از خز و منسوج و هم پرنیان/یکی جام پر گوهر اندر میان-
نهادند پیش سرافراز شاه/چنین گفت شاه جهان با سپاه-
که اینت بهای سر بی‌بها/پلاشان دژخیم نر اژدها-
کجا پهلوان خواند افراسیاب/به بیداری او شود سیر خواب-
سر و تیغ و اسپش بیارد چو گرد/به لشکر گه ما بروز نبرد-
سبک بیژن گیو بر پای جست/میان کشتن اژدها را ببست-
همه جامه برداشت وان جام زر/به جام اندرون نیز چندی گهر-
بسی آفرین کرد بر شهریار/که خرم بدی تا بود روزگار-
وزانجا بیامد به جای نشست/گرفته چنان جام گوهر به دست-
به گنجور فرمود پس شهریار/که آرد دو صد جامهٔ زرنگار-
صد از خز و دیبا و صد پرنیان/دو گلرخ به زنار بسته میان-
چنین گفت کین هدیه آن را دهم/وزان پس بدو نیز دیگر دهم-


بهادر امیرعضدی

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 10 - موبد: در جایگاه رستم

و.ک(002,10)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 10 - موبد: در جایگاه رستم
***
برداشت مفاهیم متفاوت از موبد در شاهنامه فردوسی، فراتر از پندار عامه از موبد، به مفهوم ساده و مصطلح "مبلّغ، مرجع یا شارح ِ دینی".
حکیم طوس در شاهنامه، جایگاه های متعدد، متفاوت و گاه متضادی برای مفهوم موبد بر می گزیند.
***
فرا رویاندن ِ شان ِ موبد، تا جایگاه رستم ِ دستان:

بفرمود تا پیل بردند پیش/بجنبید کیخسرو از جای خویش-
تهمتن چو تاج سرافراز دید/جهانی سراسر پرآواز دید،-
فرود آمد و برد پیشش نماز/بپرسید خسرو ز راه دراز-
گرفتش بغوش در شاه تنگ/چنین تا برآمد زمانی درنگ-
همی آفرین خواند شاه جهان/بران "نامور موبد" و پهلوان-


بهادر امیرعضدی

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 09 - موبد: شارح ِ دین

و.ک(002,9)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 09 - موبد: شارح ِ  دین
***
برداشت مفاهیم متفاوت از موبد در شاهنامه فردوسی، فراتر از پندار عامه از موبد، به مفهوم ساده و مصطلح "مبلّغ، مرجع یا شارح ِ دینی".
حکیم طوس در شاهنامه، جایگاه های متعدد، متفاوت و گاه متضادی برای مفهوم موبد بر می گزیند.
***
موبد: دین دار، واعظ
***
موبد، در لباده ی واعظ و شارح دین:

 بدو گفت موبد به یزدان پناه/چو رفتی دلت را بشوی از گناه-
 چنان کرد کو گفت بهرامشاه/دلش پاک شد توبه کرد از گناه-

*
 به آتشکده هم فرستاد چیز/بران موبدان خلعت افگند نیز-

*
 بخواند آن زمان پیر جاماسپ را/کجا راهبر بود گشتاسپ را-
 گزینان ایران و اسپهبدان/گوان جهان دیده و موبدان-

*
 دل نامداران ز تشویر شاه/همی بود پیچان ز بهر گناه-
 به پوزش به نزدیک موبد شدند/همه دل‌هراسان ز هر بد شدند-

*
 بیامد همه گرد مرو او بجست/یکی موبدی دید بازند و است-
 همی کودکان را بیاموخت زند/به تندی و خشم و ببانگ بلند-

*
 همان هیربد نیز یزدان‌پرست/که بودند با زند و استا به دست-
 بکشتند هشتاد از موبدان/پرستنده و پاک‌دل بخردان-

*
به باژ اندر آمد به آتشکده/نهاده به درگاه جشن سده-
بفرمود تا نامهٔ زند و است/بواز برخواند موبد درست-


بهادر امیرعضدی

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 08 - موبد: پزشک / موبد: دژخیم / موبد: شکارچی / موبد: مربی

و.ک(002,8)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 08 - موبد: دژخیم / موبد: شکارچی / موبد: مربی
 ***
برداشت مفاهیم متفاوت از موبد در شاهنامه فردوسی، فراتر از پندار عامه از موبد، به مفهوم ساده و مصطلح "مبلّغ، مرجع یا شارح ِ دینی".
حکیم طوس در شاهنامه، جایگاه های متعدد، متفاوت و گاه متضادی برای مفهوم موبد بر می گزیند.
***

موبد، دژخیم، جلاد:
 بشد موبد و پیش او دخت شاه/همی رفت لرزان و دل پرگناه-
 به موبد چنین گفت کای پرخرد/مرا و ترا روز هم بگذرد-
 اگر کشت خواهی مرا ناگزیر/یکی کودکی دارم از اردشیر-
 چو این گردد از پاک مادر جدا/بکن هرچ فرمان دهد پادشا-

موبد، شکارچی:
 دگر هفته با موبدان و ردان/به نخچیر شد شهریار جهان-

موبد، مربی و آموزگار تربیتی:
ازان پس هم آموزگارش تو باش/دلارام و دستور و رایش تو باش-
دوموبد گزین کرد پاکیزه ‌رای/هنرمند و گیتی سپرده به پای-


*

بدیشان سپرد آن دو فرزند را/دو مهتر نژاد خردمند را- 


بهادر امیرعضدی

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 07 - موبد: پزشک / موبد: پیامبر / موبد: شاه

و.ک(002,7)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 07 - موبد: پزشک / موبد: پیامبر / موبد: شاه
 ***
برداشت مفاهیم متفاوت از موبد در شاهنامه فردوسی، فراتر از پندار عامه از موبد، به مفهوم ساده و مصطلح "مبلّغ، مرجع یا شارح ِ دینی".
حکیم طوس در شاهنامه، جایگاه های متعدد، متفاوت و گاه متضادی برای مفهوم موبد بر می گزیند.
***

موبد، پزشک:
بیامد یکی موبدی چرب دست/مر آن ماه رخ را به می کرد مست-
 بکافید بی‌رنج پهلوی ماه/بتابید مر بچه را سر ز راه-
 چنان بی‌گزندش برون آورید/که کس در جهان این شگفتی ندید-

*
ازان پس بکافید موبد برش/میان تهیگاه و مغز سرش-
بیاگند یکسر به کافور و مشک/به دیبا تنش را بکردند خشک-

موبد، در جایگاه پیامبری:
که موبد بد وپاک بودش سرشت/بمردی ورا نام بد زردهشت-

موبد، در جایگاه شاهی:
همان موبد موبدان اردشیر/ز لشکر بزرگان برنا و پیر-

*
همان موبد پاکدل اردشیر/کسی را که بینید برنا و پیر-

*
همان موبد موبدان اردشیر/اسیران که بودند برنا و پیر-

*
نه زو پرهنرتر به فرزانگی/به تخت و بداد و به مردانگی-
ورا موبدی بود بابک بنام/هشیوار و دانادل و شادکام-

*
همی لشکر آراست افراسیاب/دلش بود پردرد و سر پر شتاب-
سر موبدان شاه نیکی گمان/نشست از بر زین سپیده‌دمان-

*
برو خواندند آفرین بخردان/که ای شهریار و سر موبدان-
چنان هم همی بود بر اسب شاه/بدان تا ببینند رویش سپاه-

*
نبشتند پس نامه یی  بخردان،/به نزد سکندر سر ِ موبدان-


بهادر امیرعضدی