برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 10 - درفش اشکش و درفش فرهاد
***
آنگاه که مردمانی دارای بیرق، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است . پرفسور آرتور کریستن سن
***
درفش اشکش:
پس گستهم اشکش تیز گوش / که با زور و دل بود و با مغز و هوش -
یکی گرز دار از نژاد همای / به راهی که جستیش بودی به بپای -
درفشی برآورده پیکر پلنگ / همی از درفشش ببارید جنگ -
درفش فرهاد:
گزیده پس از اندرش فرهاد بود / کزو لشکر خسرو آباد بود -
یکی پیکر آهو درفش از برش / بدان سایه آهو اندر سرش -
سپاهش همه تیغ هندی بدست / زره سغدی و زین ترکی نشست -
درفشی کجا پیکرش گاو میش / سپاه از پس و نیزه دارن ز پیش-
چنان دان که آن شهره فرهاد راست / که گویی مگر با سپهرست راست -