برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

راز آز و نیاز از دید زال زر

و.ک(286)

برگزید هایی از شاهنامه ی فردوسی 

*** 

 راز آز و نیاز از دید زال زر:

چو از شاه بشنید زال این سخن / ندید ایچ پیدا سرش را ز بن –

 بدو گفت شاهی و ما بنده‌ایم / به دلسوزگی با تو گوینده‌ایم – 

از اندیشه دل را بپرداختم / سخن آنچ دانستم انداختم – 

« نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت / نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت » - 

« به پرهیز هم کس نجست از نیاز / جهانجوی ازین سه نیابد جواز » -

بهادر امیرعضدی

بزرگداشت سیمرغ توسط زال ِ زر (دستان)

و.ک(287)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

  بزرگداشت سیمرغ توسط زال ِ زر (دستان):

 به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت / که سیر آمدستی همانا ز جفت – 

نشیم تو رخشنده گاه منست / دو پر تو فر کلاه منست - 

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می - 4

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی -  بنام نوشیدن می - 4

***

بنام نوشیدن می در شاهنامه: 

 کنون می گساریم تا نیم‌شب / بیاد بزرگان گشاییم لب -  

*

بنام نوشیدن رستم پس از پیروزی در نبرد هماون:

بفرمود تا پیل با تخت عاج/بیارند با طوق زرین و تاج-

می خسروانی بیاورد و جام/نخستین ز شاه جهان برد نام-

*

 یکی جام زرین به کف برگرفت/ز گشتاسب آنگه سخن در گرفت -

می و رود بر خوان و میخواره خواست/به یاد جهاندار بر پای خاست -
*
خنک آنکه جامی بگیرد به دست/خورد یاد شاهان یزدان پرست -
*
می خسروی خواست طایر به جام/نخستین ز غسانیان برد نام -
*
سبک، باغبان می به شاپور داد/که بردار ازان کس که آیدت یاد -

بهرام گور در خانه لنبک آبکش:

چو نان خورده شد می گرفتند و جام/نخست از شهنشاه بردند نام  -

کبروی در پیشگاه بهرام گور:

ز پیش بزرگان بیازید دست/بدان جام می تاخت و بر پای جست-

به یاد شهنشاه بگرفت جام/منم گفت میخواره کبروی نام -

 به روی شهنشاه جام نبید/چو من درکشم یار خواهم گزید-

*

برزین کدیور، در پیشگاه بهرام گور:

بیاورد برزین می سرخ و جام/نخستین ز شاه جهان برد نام -

بهادر امیرعضدی

(51) - اصطلاح بگرد تا بگردیم، در شاهنامه ی فردوسی

951120

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

(51) - اصطلاح بگرد تا بگردیم، در شاهنامه ی فردوسی

***

اصطلاح بگرد تا بگردیم در شاهنامه:

 ***

پولادوند به رستم:

بدو گفت کای مرد رزم آزمای / چه باشیم برخیره چندین بپای -

  بگشتند وز دشت برخاست گرد / دو پیل ژیان و دو شیر نبرد - 


*

ازان گر بگردیم و جنگ آوریم/جهان بر دل خویش تنگ آوریم-

بود زخم شمشیر و خشم خدای/بیابیم بهره ز دیگر سرای-

*

فور هندی به اسکندر:

بدوگفت کاینست آیین و راه/بگردیم یک با دگر بی‌سپاه-

دو خنجر گرفتند هر دو به کف/بگشتند چندان میان دو صف-


اسفندیار به رستم:

مرا یار در جنگ یزدان بود/سر و کار با بخت خندان بود-

توی جنگجوی و منم جنگخواه/بگردیم یک با دگر بی‌سپاه-

ببینیم تا اسپ اسفندیار/سوی آخور آید همی بی‌سوار-


*

رستم به سهراب:

گر ایدون که شمشیر با بوی شیر/چنین آشنا شد تو هرگز ممیر-

بگردیم شبگیر با تیغ کین/برو تا چه خواهد جهان آفرین-


*

طوس نوذر به هومان ویسه:

بدو گفت طوس این چه آشفتنست/بدین دشت پیکار تو با منست-

بیا تا بگردیم و کین آوریم/بجنگ ابروان پر ز چین آوریم-

بدو گفت هومان که دادست مرگ/سری زیر تاج و سری زیر ترگ-


*

پیران ویسه به گودرز کشوادگان:

تو از لشکر خویش بیرون خرام/مگر خود برآیدت ازین کار کام-

بگردیم هر دو بوردگاه/بر آساید از جنگ چندین سپاه-


*

پیران ویسه در نامه ای به گودرز کشوادگان:

همه یک بدیگر فرازآوریم/سران را ز سر سوی گاز آوریم-

همیدون من و تو به آوردگاه/بگردیم یک با دگر کینه‌خواه-

مگر بیگناهان ز خون ریختن/به آسایش آیند ز آویختن-


*

افراسیاب به کیخسرو:

یکی رزمگاهی گزین دوردست/نه بر دامن مرد خسروپرست-

بگردیم هر دو بوردگاه/بجایی کزو دور ماند سپاه-

اگر من شوم کشته بر دست تو/ز دریا نهنگ آورد شست تو-


*

پیران ویسه به گودرز کشوادگان:

به تنها من و تو برین دشت کین/بگردیم و کین‌آوران همچنین-

ز ما هرک او هست پیروزبخت/رسد خود بکام و نشیند بتخت-

اگر من بدست تو گردم تباه/نجویند کینه ز توران سپاه-


*

گودرز کشوادگان به پیران ویسه:

مرا حاجت از کردگار جهان/برین گونه بود آشکار و نهان-

که روزی تو پیش من آیی بجنگ/کنون آمدی نیست جای درنگ-

به پیران سر اکنون بوردگاه/بگردیم یک با دگر بی‌سپاه-


بهادر امیرعضدی

واکنش اسکندر به قتل دارای ِ دارب

971128

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

*** 

 واکنش اسکندر به قتل دارای ِ  دارب 

***

 چو نزدیک شد روی دارا بدید/پر از خون بر و روی چون شنبلید -

 سکندر ز باره در آمد چو باد/سر مرد خسته به ران بر نهاد -

 ز دیده ببارید چندی سرشک/تن خسته را دور دید از پزشک - 

ز هند و ز رومت پزشک آورم/ز درد تو خونین سرشک آورم -

 سپارم ترا پادشاهی و تخت/چو بهتر شوی ما ببندیم رخت - 

جفا پیشگان ترا هم کنون/بیاویزم از دارشان سرنگون -

 سکندر ز دیده ببارید خون/بران شاه خسته به خاک اندرون - 

 جهاندار دست سکندر گرفت/به زاری خروشیدن اندر گرفت -

 کف دست او بر دهان بر نهاد/بدو گفت یزدان پناه تو باد -

 سپردم ترا جای و رفتم به خاک/سپردم روان را به یزدان پاک -

 بگفت این و جانش بر آمد ز تن/برو زار بگریستند انجمن -


 چو بر تخت بنهاد تابوت شاه/بر آیین شاهان برآورد راه -

چو پردخت از دخمه ی ارجمند/ز بیرون بزد دارهای بلند - 

یکی دار بر نام جانوشیار*/دگر همچنان از در ماهیار** -

 دو بد خواه را زنده بر دار کرد/سر شاه کش مرد بیدار کرد - 

..................................................

پ ن:

 جانوسیار یا جانوشیار* و ماهیار**، دو موبد، که هر دو قاتلان دارا شدند: 

 چو دارا چنین دید برگاشت روی/گریزان همی رفت با های وهوی - 

دو دستور بودش گرامی دو مرد/که با او بدندی به دشت نبرد-

 یکی موبدی نام او ماهیار**/دگر مرد را نام جانوشیار* -

 چو دیدند کان کار بی سود گشت/بلند اختر و نام دارا گذشت -

 یکی با دگر گفت کین شوربخت/ازو دور شد افسر و تاج وتخت - 

بباید زدن دشنه ای بر برش/وگر تیغ هندی یکی بر سرش - 

سکندر سپارد به ما کشوری/بدین پادشاهی شویم افسری - 

همی رفت با او دو دستور اوی/که دستور بودند و گنجور اوی -

 مهین بر چپ و ماهیارش** به راست/چو شب تیره شد از هوا باد خواست - 

یکی دشنه بگرفت جانوشیار*/بزد بر بر و سینه ی شهریار -