و.ک(280)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آشتی جویی رستم و مدارا با پیران در جنگ هماون:
وزین روی رستم یلان را بخواند / سخنهای بایسته چندی براند -
تهمتن چنین گفت با بخردان / هشیوار و بیدار دل موبدان -
کسی را که یزدان کند نیکبخت / سزاوار باشد ورا تاج و تخت -
جهانگیر و پیروز باشد بجنگ / نباید که بیند ز خود زور چنگ -
ز یزدان بود زور ما خود کییم / بدین تیره خاک اندرون بر چییم -
بباید کشیدن گمان از بدی / ره ایزدی باید و بخردی -
که گیتی نماند همی بر کسی / نباید بدو شاد بودن بسی -
همی مردمی باید و راستی / ز کژی بود کمی و کاستی -
چو پیران بیامد بر من دمان / سخن گفت با درد دل یک زمان -
که از نیکوی با سیاوش چه کرد / چه آمد برویش ز تیمار و درد -
فرنگیس و کیخسرو از اژدها / بگفتار و کردار او شد رها -
ابا آنک اندر دلم شد درست / که پیران بکین کشته آید نخست -
گنهکار یک تن نماند بجای / مگر کشته افگنده در زیر پای -
و لیکن نخواهم که بر دست من / شود کشته این پیر با انجمن -
که او را بجز راستی پیشه نیست / ز بد بر دلش راه اندیشه نیست -
گر ایدونک باز آرد این را که گفت / گناه گذشته بباید نهفت -
گنهکار با خواسته هرچ بود / سپارد بما کین نباید فزود -
ازین پس مرا جای پیکار نیست / به از راستی در جهان کار نیست -
نداریم گیتی بکشتن نگاه / که نیکیدهش را جز اینست راه -
جهان پر ز گنجست و پر تاج و تخت / نباید همه بهر یک نیکبخت -
چو بشنید گودرز بر پای خاست / بدو گفت کای مهتر راد و راست -
ز جنگ آشتی بیگمان بهترست / نگه کن که گاوت بچرم اندرست -
بهادر امیرعضدی