و.ک(278)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رستم، از دشوار ترین نبرد با سخت ترین حریفش ، کاموس کشانی در جنگ هماون میگوید
***
رستم از جنگ هماون میگوید:
چنین گفت رستم بگودرز و گیو / بدان نامداران و گردان نیو -
چو آگاهی آمد بشاه جهان / بمن باز گفت این سخن در نهان -
که طوس سپهبد بکوه آمدست / ز پیران و هومان ستوه آمدست -
از ایران برفتیم با رای و هوش / برآمد ز پیکار مغزم بجوش -
ز بهرام گودرز وز ریونیز / دلم تیر تر گشت برسان شیز -
از ایران همی تاختم تیزچنگ / زمانی بجایی نکردم درنگ -
چو چشمم برآمد بخاقان چین / بران نامداران و مردان کین -
بویژه به کاموس* و آن فر و برز / بران یال و آن شاخ و آن دست و گرز -
که بودند هر یک چو کوهی بلند / بزیر اندرون ژنده پیلی نژند -
بدل "گفتم آمد زمانم بسر" / که تا من ببستم بمردی کمر -
ازین بیش مردان و زین بیش ساز / ندیدم بجایی بسال دراز -
رسیدم بدیوان مازندران/شب تیره و گرزهای گران-
ز مردی نپیچید هرگز دلم / نگفتم که از آرزو بگسلم -
"جز آن دم که دیدم ز کاموس جنگ" / دلم گشت یکباره زین کینه تنگ -
...................................................
پ ن:
* - کاموس کشانی، از نیرو های کمکی تورانیان در جنگ هماون از ماوراء النهر-
یکی مهتر از ماورالنهر بر / که بگذارد از چرخ گردنده سر -
کاموس کشانی، از سران ده لشکر کمکی پیران . مرد دوم لشکر خاقان .
سر سرافرازان و کاموس نام / برآرد ز گودرز و از طوس نام -
دلاور چو کاموس شمشیرزن / که چشمش ندیدست هرگز شکن -
همه کارهای شگرف آورد / چو خشم آورد باد و برف آورد -
کاموس کشانی، کشته بدست رستم در جنگ با خاقان -
بهادر امیرعضدی