و.ک(235)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هنرِ اکتسابی، برتر از "ژن" یا گوهر ِ فسیل شده ی وراثت ست:
به پالیز چون برکشد سرو شاخ/سر شاخ سبزش برآید ز کاخ-
به بالای او شاد باشد درخت/چو بیندش بینادل و نیکبخت-
سزد گر گمانی بَرَد بر سه چیز / کزین سه گذشتی، چه چیز ست نیز -
هنر با نژاد ست و با گوهر ست / سه چیزست و هر سه به بند اندر ست -
هنر کی بود تا نباشد گهر / نژاده بسی دیده ای بی هنر -
گهر آنک از فر یزدان بود / نیازد به بد دست و بد نشنود -
نژاد آنک باشد ز تخم پدر / سزد کاید از تخم پاکیزه بر -
هنر گر بیاموزی از هر کسی / بکوشی و پیچی ز رنجش بسی -
ازین هر سه گوهر بود مایه دار / که زیبا بود خلعت کردگار -
"چو هر سه بیابی، خرد بایدت / شناسنده ی نیک و بد بایدت" -
چو این چار با یک تن آید بهم / براساید از آز وز رنج و غم -
مگر مرگ کز مرگ خود چاره نیست / وزین بدتر از بخت پتیاره نیست -
بهادر امیرعضدی