و.ک(227)
940610
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نقد، در شاهنامه
***
آنگاه که صابونِ "نقدِ" فردوسی، به تن شاهنامه خودش هم می خورد.!!
نمونه هایی از دیدِ نقادانه ی حکیم طوس در باره ی حتی سروده های خودش (شاهنامه):
نبیند کسی نامهٔ پارسی / نوشته به ابیات صد بار سی -
اگر باز جویی درو بیت بد / همانا که کم باشد از پانصد -
روا ست که در مواجهه با شاهنامه، کاتولیک تر از پاپ و شاهنامه دوست تر از فردوسی نباشیم و رنگ و روح و جانِ کلامِ "رنگین کمان" حکیم را دریابیم و از کور رنگی و تعصب دور بمانیم . همه را سیاه و سپید نبینیم. رنگ ها را در جایگاه خود ببینیم.
آنقدر در جزئیات و "زیر و بم" شاخ و برگِ تکدرخت، درجا نزنیم تا از عظمتِ جنگل غافل بمانیم.
***
با اینکه به اجماعِ دانشمندان، ادبا و مستشرقینِ بلادِ "غرب"، نقطه عطف و فرازِ آثار ادبی غرب، آثار شکسپیر و بخصوص و انحصارن "کمدی الهی" اثرِ دانته، سرآمد آثار ادبی غرب عنوان شده، و به تصریحِ همین ادبا و فرهیختگانِ غربی، در مراسم هزاره ی فردوسی، شاهنامه ی فردوسی را در جایگاهی "یک سر و گردن" فرا تر از "کمدی الهی" نشانده اند، بزرگترین امتیاز و افتخارِ شاهنامه اینست که، کتابی ست زمینی و نه "آسمانی". شاهنامه، همانا کتابی ست زمینی و برای توده ی مردم. عاری از تعصبات و تنگ چشمی های نژادی، قومی، آیینی و ... سایر مواردِ دست و پا گیر.
شاهنامه، اثری ست چند بعدی، همه جانبه و فراگیر. از معدود آثاری از معاصرین خودش و حتی متاخرین، که هوشمندانه و خردمندانه، پا به عرصه ی "نقد" نیز گذارده. چه در جای جای شاهنامه، پهلوانان، شاهان، آیین ها، و حتا نورچشمی ها یش (رستم، سیاوش، گودرز، پیران، بهرام گودرز، کیخسرو و ... حتی خودش « فردوسی » ) نیز از محدوده ی تیغِ صریح، رک و بی رو در بایستی حکیم طوس در امان نمانده.
نمونه هایی از دیدِ نقادانه ی حکیم طوس در باره ی سایرین
نقد سروده ی هزار بیتی دقیقی:
چو این نامه افتاد در دست من / به ماه گراینده شد شست من –
نگه کردم این نظم سست آمدم / بسی بیت نا تندرست آمدم -
من این زان بگفتم که تا شهریار / بداند سخن گفتن نابکار -
سخن چون بدین گونه بایدت گفت / مگو و مکن با طبع با رنج جفت -
چو بند روان بینی و رنج تن / به کانی که گوهر نبینی مکن -
چو طبعی نباشد چو آب روان / مبر سوی این نامه ی خسروان -
دهن گر بماند ز خوردن تهی / ازان به که ناساز خوانی، نهی –
نقدِ مسیحِ بزرگوار:
بخندد برین بر، خردمند مرد / تو گر بخردی، گرد این فن مگرد –
« که هست او ز فرزند و زن بی نیاز / به نزدیک او آشکار ست راز » -
نقدِ رستم:
یکی داستان ست پر آب چشم / دل نازک از رستم آید به خشم -
نقدِ کیخسرو از زبان گودرز و سران سپاهِ کیخسرو:
زال:
چو بشنید زال این سخن بر دمید / یکی باد سرد از جگر بر کشید –
به ایرانیان گفت کین رای نیست / خرد را به مغز اندرش جای نیست –
ز شاهان ندیدم کسی کین بگفت / چو او گفت ما را نشاید نهفت –
مگر دیو با او هم آواز گشت / که از راه یزدان سرش باز گشت –
سران و سپهسالارانِ سپاه:
چنین یافت پاسخ ز ایرانیان / کزین سان سخن کس نگفت از میان -
همه با توایم آنچ گویی بشاه / مبادا که او گم کند رسم و راه –