برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
باز نگری و مرور تاریخ و آموختن از نیک و بد ِ گذشتگان در شاهنامه - (۶)
***
هرمزد انوشیروان به بهرام چوبینه:
با دوازده هزار سرباز می خواهی به جنگ ساوه شاه بروی؟
پاسخ بهرام چوبینه به هرمزد انوشیروان با یاری گرفتن از قالب تاریخ:
برین داستان نیز دارم گوا/ اگر بشنود شاه فرمانروا -
که کاوس کی را بهاماوران/ ببستند با لشکری بیکران -
گزین کرد رستم ده و دو هزار/ ز شایسته مردان گرد و سوار -
بیاورد کاوس کی را ز بند / بران نامداران نیامد گزند -
همان نیز گودرز کشوادگان / سرنامداران آزادگان -
به کین سیاوش ده و دو هزار / بیاورد برگستوانور سوار-
همان نیز پر مایه اسفندیار/ بیاو در جنگی ده و دو هزا ر -
بار جاسب بر چارده کرد آنچ کرد/ ازان لشکر و دز برآورد گرد -
از این مایه گر لشکر افزون بود / ز مردی و از رای بیرون بود -
سپهبد که لشکر فزون ازسه چار / به جنگ آورد پیچد از کار زار -
دگر آنک گفتی چهل ساله مرد / ز برنا فزونتر نجوید نبرد -
چهل ساله با آزمایش بود / به مردانگی در فزایش بود -
بیاد آیدش مهر نان و نمک/ برو گشته باشد فراوان فلک -
ز گفتار بدگوی وز نام و ننگ / هراسان بود سر نپیچد ز جنگ -
زبهر زن و زاده و دوده را / بپیچد روان مرد فرسوده را -
جوان چیز بیند پذیرد فریب / بگاه درنگش نباشد شکیب -
ندارد زن و کودک و کشت و ورز / بچیزی ندارد ز نا ارز ارز -
چوبی آزمایش نیابد خرد / سرمایه کارها ننگرد -
گر ای دون کهه پیروز گردد به جنگ / شود شاد وخندان وسازد درنگ -
وگر هیچ پیروز شد بر تنش / نبیند جز از پشت او دشمنش -
چو بشنید گفتار او شهریار/ چنان تازه شد چون گل اندر بهار -
بهادر امیرعضدی