برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های شاهان در شاهنامه. بخش - ۱۱ - کیکاووس
***
دادگری و آبادگری، دو همزاد و دو معیار برای ارزشگزاری وجه مثبت و بیدادگری و ویرانگری، دو همزاد و دو معیار برای نمایش وجه منفی شاهان در شاهنامه.بیاراست تخت و بگسترد داد / به شادی و خوردن دل اندر نهاد -
فرستاد هر سو یکی پهلوان / جهاندار و بیدار و روشنروان -
به مرو و نشاپور و بلخ و هری / فرستاد بر هر سویی لشکری -
جهانی پر از داد شد یکسره / همی روی برتافت گرگ از بره -
ز بس گنج و زیبایی و فرهی / پری و دد و دام گشتش رهی -
مهان پیش کاووس کهتر شدند / همه تاجدارنش لشکر شدند-
و
دادگری کیکاووس، پس از شکست خوردن افراسیاب به دست کیخسرو:
که شد ترک و چین شاه را یکسره / به آبشخور آمد پلنگ و بره -
درم داد و دینار درویش را / پراگنده و مردم خویش را -
بدو هفته در پیش درگاه شاه / از انبوه بخشش ندیدند راه -
بفرمود کز سنگ خارا کنند / دو خانه برو هر یکی ده کمند -
بیاراست آخر به سنگ اندرون/ ز پولاد میخ و ز خارا ستون-
دو خانه دگر ز آبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت -
چنان ساخت جای خرام و خورش / که تن یابد از خوردنی پرورش -
دو خانه ز بهر سلیح نبرد / بفرمو کز نقرهی خام کرد -
یکی کاخ زرین ز بهر نشست / برآورد و بالاش داده دو شست -
نبودی تموز ایچ پیدا ز دی / هوا عنبرین بود و بارانش می -
به ایوانش یاقوت برده بکار/ ز پیروزه کرده برو بر نگار-
دل شاه ازان دیو بیراه شد / روانش ز اندیشه کوتاه شد -
گمانش چنان شد که گردان سپهر / به گیتی مراو را نمودست چهر -
ندانست کاین چرخ را مایه نیست/ ستاره فراوان و ایزد یکیست-
ازان پس عقاب دلاور چهار/بیاورد و بر تخت بست استوار-
نشست از بر تخت کاووس شاه/ که اهریمنش برده بد دل ز راه-
چو با مرغ پرنده نیرو نماند/ غمی گشت پرهاب خوی درنشاند-
نگونسار گشتند ز ابر سیاه / کشان بر زمین از هوا تخت شاه -
سوی بیشه ی شیرچین آمدند/ به آمل بروی زمین آمدند-
به جای بزرگی و تخت نشست/ پشیمانی و درد بودش به دست-
همی بینم اندر جهان تاج و تخت / کیان و بزرگان بیدار بخت -
چو کاووس نشنیدم اندر جهان / ندیدم کس از کهتران و مهان -
خرد نیست او را نه دانش نه رای/ نه هوشش بجایست و نه دل بجای-
به دشمن دهی هر زمان جای خویش / نگویی به کس بیهده رای خویش -
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد/ سرت ز آزمایش نگشت اوستاد-
همان کن که بیدار شاهان کنند/ ستاینده و نیکخواهان کنند-
پسر بد مر او را خردمند چار/ که بودند زو در جهان یادگار-
نخستین چو کاووس باآفرین/ کی آرش دوم وان دگر کی پشین-
*۲ تشویر، شرمنده شدن، حیا کردن، اشاره کردن، انگشت نما شدن.
بهادر امیرعضدی