برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

دستاورد های اسکندر از هند

     و.ک(207)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
دستاورد های اسکندر از هند
***

 سکندر چو کرد اندر ایران نگاه/بدانست کو را شد آن تاج و گاه-
همی راه و بیراه لشکر کشید/سوی کید هندی سپه برکشید-

نامه اسکندر به کید هندی:
 ز اسکندر راد پیروزگر/خداوند شمشیر و تاج و کمر-
نوشتم یکی نامه نزدیک تو/که روشن کند جان تاریک تو-
همآنگه که بر تو بخواند دبیر/منه پیش و این را سگالش مگیر-
اگر شب رسد روشنی را مپای/هماندر زمان سوی فرمان گرای-
وگر بگذری زین سخن نگذرم/سر و تاج و تختت به پی بسپرم-

*۱ کید هندی:
 چو نامه بر کید هندی رسید/فرستاده ی پادشا را بدید-
فراوانش بستود و بنواختش/به نیکی بر خویش بنشاختش-

همانگه بفرمود تا شد دبیر/قلم خواست هندی و چینی حریر-
مران نامه را زود پاسخ نوشت/بیاراست بر سان باغ بهشت-

دگر گفت کز نامور پادشا/نپیچد سر مردم پارسا-
نشاید که داریم چیزی دریغ/ز دارنده ی لشکر و تاج و تیغ-
مرا چار چیز است کاندر جهان/کسی را نبود آشکار و نهان -
نباشد کسی را پس از من به نیز/بدین گونه اندر جهان چار چیز - 

ازان پس فرستاده را شاه گفت/که من دختری دارم اندر نهفت -
که گر بیندش آفتاب بلند/شود تیره از روی آن ارجمند -
دگر جام دارم که پر می کنی/و گر آب سر اندرو افکنی -
به ده سال اگر با ندیمان به هم/نشیند نگردد می از جام کم -
همت میدهد جام هم آب سرد/شگفت آنکه کمی نگیرد زخورد -
سوم آنکه دارم یکی نو پزشک/که علت بگوید چو بیند سرشک -
اگر باشد او سالیان پیش گاه/ز دردی نپیچد جهاندار شاه -
چهارم نهان دارم از انجمن/یکی فیلسوفست نزدیک من -
همه بودنی ها بگوید به شاه/ز گردنده خورشید و رخشنده ماه - 

اسکندر:
چو اینها فرستد به نزدیک من/درخشان شود جان تاریک من -
بر و بوم او را نکوبم به پای/برین نیکویی باز گردم به جای -

کید هندی:
 فرستادم اینک به نزدیک تو/نه پیچند با رای باریک تو -


اسکندر به فرستادگانش:
 کنون بازگردید با چار چیز/برین بر فزونی مجویید نیز-
چو منشور و عهد من او را دهید/شما با فغستان بنه بر نهید -
فغستان ببارید خونین سرشک/همی رفت با فیلسوف و پزشک -
قدح همچنان نامداری به دست/همه سرکشان از می جام مست - 
 
فغستان از هند به خوابگاه اسکندر می رسد:
فغستان چو آمد به مشکوی شاه/یکی تاج بر سر ز مشک سیاه-
بسان گل زرد بر ارغوان/ز دیدار او شاد شد ناتوان-
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه/نشایست کردن به مه بر نگاه-
دو ابرو کمان و دو نرگس دژم/سر زلف را تاب داده به خم-
دو چشمش چو دو نرگس اندر بهشت/تو گفتی که از ناز دارد سرشت-
سکندر نگه کرد بالای اوی/همان موی و روی و سر و پای اوی-


نشستند و او را به آیین بخواست/به رسم مسیحا و پیوند راست -
..............................
پ ن:
*۱  کید هندی، پدر فغستان، پدر زن اسکندر
 
*۲ فغستان، دختر کید هندی. همسر اسکندر.   
 فغستان، معنی دیگر فغستان حرامسرای شاهان ست:
فرستش به سوی شبستان خویش/بر خواهران و فغستان خویش -

فغستان چینی و پیل و سپاه / که بر زین زرین بدی سال و ماه - 

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد