برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

مرغ سیاه و ربودن گوهر از بازو بند کسرا و دزد پنداشتن بزرگمهر توسط کسرا – بخش ۱

و.ک(231,4)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

 مرغ سیاه و ربودن گوهر از بازو بند کسرا و دزد پنداشتن بزرگمهر توسط کسرا- بخش 1

*** 

مرغ سیاهی، گوهر بازوبند کسرا انوشه روان خفته را می رباید:

فرود آمد از بارگی شاه نرم / بدان تا کند بر گیا چشم گرم - 

همیشه ببازوی آن شاه بر / یکی بند بازو بدی پرگهر - 

برهنه شد از جامه بازوی او / یکی مرغ رفت از هوا سوی او - 

به بازو نگه کرد و گوهر بدید / کسی را به نزدیک او بر ندید - 

چو مرغ سیه، بندِ بازوی دید / سرِ درزِ آن گوهران بردرید - 

چو بدرید گوهر یکایک بخورد / همان در خوشاب و یاقوت زرد - 

بخورد و ز بالین او بر پرید / همانگه ز دیدار شد ناپدید -  


 کسرا، بزرگمهر را به گمان، دزد گوهر می پندارد و او را سگ خطاب میکند

چو بیدار شد شاه و او را بدید / کزان سان همی لب بدندان گزید - 

بدو گفت کای سگ، تو را این که گفت / که پالایش طبع بتوان نهفت - 


بزرگمهر با چیرگی پندار نابخردانه بر کسرا، قضا و قدر آینده خود را بدرستی گمانه می زند: 

جهاندار چندی زبان رنجه کرد / ندید ایچ پاسخ، جز ار باد سرد - 

بپژمرد بر جای بوزرجمهر / ز شاه و ز کردار گردان سپهر - 


پیش از این، به فرموده ی کسری بزرگمهر را شان و شوکت و جاه و جلالی داده اند: 

بفرمود تا نام او سر کنند / بدانگه که آغاز دفتر کنند - 

میان مهان بخت بوزرجمهر / چو خورشید تابنده شد بر سپهر - 


برانگیخته شدن کسرا از موقعیت و محبوبیت پیشین بزرگمهر و ماجرای مرغ سیاه و ربایش گوهر از بازو بندش، دستاویز بهانه جویی و بدخلقی را به کسرا ارزانی می دارد: 

 بفرمود تا روی سندان کنند / بداننده بر کاخ زندان کنند - 

دران کاخ بنشست بوزرجمهر / ازو برگسسته جهاندار مهر -  


کسرا در چهار مرحله و با چهار پیام میزان آزار و کیفر دادن به بزرگمهر را به رخش می کشد.  بزرگمهر نیز به بهای چهار بار تحمل شکنجه و بیداد کسرا، با پاسخ هایی دندان شکن و کوبنده، کسرا را شرمسار می سازد و او را وادار به اعتراف به خامی و بیخردی و ابراز پشیمانی و پوزش خواهی می کند.   


نخستین پیام کسرا

بدو گفت رو پیش دانا بگوی / کزان نامور جاه و آن آبروی - 

 چراجستی از برتری کمتری /  به بد گوهر و ناسزا داوری - 

  

ز شاه آنچ بشیند با او بگفت / چنین یافت زو پاسخ اندر نهفت - 

  

پاسخ بزرگمهر

که حال من از حال شاه %جهان / فراوان به ست آشکار و نهان -  

فراوان ز پاسخ برآشفت شاه / ورا بند فرمود و تاریک چاه - 


دومین پیام

دگر باره پرسید زان پیشکار / که چون دارد آن کم خرد روزگار - 


  پاسخ بزرگمهر

چنین داد پاسخ بدو نیکخواه / که روز من آسانتر از روز شاه - 


ز پاسخ بر آشفت و شد چون پلنگ / ز آهن تنوری بفرمود تنگ - 

ز پیکان وز میخ گرد اندرش / هم از بند آهن نهفته سرش -


سومین پیام کسرا در روز چهارم

چهارم چنین گفت شاه جهان / ابا پیشکارش سخن درنهان - 

بگویش که چون بینی اکنون تنت / که از میخ تیزست پیراهنت -  


  پاسخ بزرگمهر

 چنین داد پاسخ بمرد جوان / که روزم به از روز نوشین روان - 


چو برگشت و پاسخ بیاورد مرد / ز گفتار، شد شاه را روی زرد - 

ز ایوان یکی راستگو بر گزید / که گفتار دانا بداند شنید - 

ابا او یکی مرد شمشیر زن / که دژخیم بود اندران انجمن - 


چهارمین پیام

که رو تو بدین بد نهان را بگوی / که گر پاسخت را بود رنگ و بوی - 

و گرنه که دژخیم با تیغ تیز / نماید تو را گردش رستخیز - 

که گفتی که زندان به از تخت شاه / تنوری پر از میخ با بند و چاه - 


پاسخ بزرگمهر

بدان پاکدل گفت بوزرجمهر / که ننمود هرگز به ما بخت چهر - 

چه با گنج و تختی چه با رنج سخت / ببندیم هر دو بناکام رخت - 

نه این پای دارد بگیتی نه آن / سرآید همی نیک و بد بیگمان - 

ز سختی گذر کردن آسان بود / دل تاجداران هراسان بود -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد