برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بزرگمهرِ، راز محتوای درون صندوق بسته و مُهر شده ی قیصر را میگشاید

و.ک(231,3)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
بزرگمهرِ دانا راز محتوای درون صندوق بسته و مُهر شده ی قیصر را میگشاید
***
قیصر صندوقچه ای را نزد کسرا می فرستد:
چنان بد که قیصر بدان چند گاه / رسولی فرستاد نزدیک شاه - 
ابا نامه و هدیه و با نثار / یکی درج*۱ و قفلی برو استوار - 

قیصر در قبال گشودن راز درج، حاضر به ادامه پرداخت باژ و ساو به کسرا می شود: 
بدین قفل و این درج، نابرده دست / نهفته بگویند چیزی که هست - 
فرستیم باژ ار بگویند راست / جز از باژ چیزی که آیین ماست - 

مشاوران دربار کسرا از کشف رمز درج در میمانند:
نگه کرد هر یک ز هر باره ای / که سازد مر آن بند را چاره ای - 
ز دانش سراسر به یک سو شدند / به نادانی خویش خستو شدند - 
چو گشتند یک انجمن نا توان / غمی شد دل شاه نوشین روان - 
همی گفت کین راز گردان سپهر / بیارد به اندیشه بوزرجمهر - 

بزرگمهر که از کشیدن بار زندان کسرا نیمه نابینا شده، به یاری مشاوران دربار می آید:
چو بشنید بوزرجمهر این سخن / دلش پر شد از رنج و درد کهن - 
ز زندان بیامد سرو تن بشست / به پیش جهانداور آمد نخست -
 بدو گفت بازار من خیره گشت / چو چشمم از ین رنجها تیره گشت - 

بزرگمهر از سه زن رهگذر، هر یک را یک پرسش در باب شوهرانشان میکند و سه پاسخ دگرسان می گیرد: 
نگه کن که پیشت که آید به راه / ز حالش بپرس، ایچ نامش مپرس - 
به راه آمد از خانه بوزرجمهر / همی رفت پویان زنی خوب چهر - 
زن پاکدامن به پرسنده گفت / که شویست و هم کودک اندر نهفت - 
همانگه زنی دیگر آمد پدید / بپرسید چون ترجمانش بدید - 
که ای زن تو را بچه و شوی هست / وگر یک تنی، باد داری به دست - 
بدو گفت شوی ست اگر بچه نیست / چو پاسخ شنیدی، برِ من مه ایست -  
همانگه سه دیگر زن آمد پدید / بیامد برِ او بگفت و شنید - 
مرا گفت هرگز نبودست شوی / نخواهم که پیدا کنم نیز روی - 
چو بشنید بوزرجمهر این سخن / نگر تا چه اندیشه افکند بن - 
 
بزرگمهر، از سه پاسخی که از سه زن رهگذر گرفته، الهام میگیرد و به وجود سه گوهر در درج قیصر پی می برد:
چو دانا ز گوینده پاسخ شنید / زبان برگشاد آفرین گسترید - 
سه دّر ست رخشان به درج اندرون / غلافش بود زانچ گفتم برون - 
یکی سفته و دیگری نیم سفت / دگر آنک آهن ندیدست جفت - 
 
چو بشنید دانای رومی کلید / بیاورد و نوشین روان بنگرید - 
نهفته یکی حُقّه*۲ بُد در میان / به حقه درون پرده ی پرنیان - 
سه گوهر بدان حقه اندر نهفت / چنان هم که دانای ایران بگفت - 
نخستین ز گوهر یکی سفته بود / دوم نیم سفت و سیم نابسود -
..........................
پ ن:
*۱  دُرج، صندوقچه ی جواهر، دوکدان، طبله ی جواهر، بقچه،  
*۲  حقّه، ظرف کروی،گوی، توپ، 

بهادر امیرعضدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد