برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بهرام گور و کشتن کرگدن.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
بهرام گور و کشتن کرگدن.
***
بهرام گور، برای شناسایی و برآورد اوضاع شنگل هندی، به سلک گشتی  شناسایی، و در قالب فرستاده ی شاه، به دربار شنگل هندی می رود و شنگل به بهرام بد گمان میشود و او را برادر شاه می انگارد:

 ز بهرام، شنگل شد اندر گمان / که این فر و این برز و تیر و کمان -
نماند همی این فرستاده را / نه هندی نه ترکی نه آزاده را -
اگر خویش شاهست گر مهترست / برادرش خوانم هم اندر خورست -
بخندید و بهرام را گفت شاه / که ای پرهنر با گهر پیشگاه -

 برادر تویی شاه را بیگمان/ بدین بخشش و زور و تیر و کمان-
که فر کیان داری و زور شیر / نباشی مگر نامداری دلیر -

بدو گفت بهرام کای شاه هَند / فرستادگان را مکن ناپسند -
نه از تخمه ی یزدگردم نه شاه / برادرش خوانیم باشد گناه -
از ایران یکی مرد بیگانه ام / نه دانش پژوهم نه فرزانه ام-
مرا بازگردان که دورست راه / نباید که یابد مرا خشم شاه -


یکی کرگ بود اندران شهر شاه / ز بالای، او بسته بر باد، راه -

ازان بیشه بگریختی شیر نر/ هم از آسمان کرگس تیرپر -
یکایک همه هند زو پر خروش / از آواز او کر شدی تیز گوش-

شنگل از بهرام میخواهد که در کشتن کرگدن، او را یاری دهد:
به بهرام گفت ای پسندیده مرد/بر آید به دست تو این کارکرد -
به نزدیک آن کرگ باید شدن / همه چرم او را به تیر آژدن -
 
بهرام گور می پذیرد:
بدو گفت بهرام پاکیزه رای / که با من بباید یکی رهنمای -
چو بینم به نیروی یزدان تنش / ببینی به خون غرقه پیراهنش -

بدو داد شنگل یکی رهنمای / که او را نشیمن بدانست و جای -
همی رفت با نیکدل رهنمون / بدان بیشه ی کرگ ریزنده خون -
 
کمان را به زه کرد مرد جوان / تو گفتی همی خوار گیرد روان-
بیامد دوان تا به نزدیک کرگ / پر از خشم سر دل نهاده به مرگ -
کمان کیانی گرفته به چنگ / ز ترکش بر آورد تیر خدنگ -

همی تیر بارید همچون تگرگ / برین همنشان تا غمین گشت کرگ -
چو دانست کو را سرآمد زمان / برآهیخت خنجر به جای کمان -
سر کرگ را راست ببرید و گفت / به نام خداوند بییار و جفت -
که او داد چندین مرا فر و زور / به فرمان او تابد از چرخ هور -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد