و.ک(194)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زیاده روی اسکندر در همبستری با زنان:
چنان شد که او شب نخفتی بسی / بیامیختی شاد با هر کسی -
به کار زنان تیز بودی سرش / همی نرم جایی بجستی برش -
ازان سوی کاهش گرایید شاه / نکرد اندر آن هیچ تن را نگاه -
چنان بد که روزی بیامد پزشک / ز کاهش نشان یافت اندر سرشک -
پزشک هندی به اسکندر:چنان بد که روزی بیامد پزشک/ز کاهش نشان یافت اندر سرشک-
بدو گفت کز خفت و خیز زنان / جوان پیر گردد به تن بی گمان -
برآنم که بیخواب بودی سه شب / به من بازگوی این و بگشای لب -
سکندر بدو گفت من روشنم / از آزار سستی ندارد تنم -
پسندیده دانای هندوستان / نبود اندر آن کار همداستان-
چو شب تیره شد آن نبشته بجست / بیاورد داروی کاهش درست -
همان نیز تنها سکندر بخفت / نیامیخت با ماه دیدار جفت -
به شبگیر هور اندر آمد پزشک / نگه کرد و بی بار دیدش سرشک -
بینداخت دارو به رامش نشست / یکی جام بگرفت شادان به دست -
بفرمود تا خوان بیاراستند / نوازنده ی رود و میخواستند -
بدو گفت شاه آن چرا ریختی/ چو با رنج دارو برآمیختی -
ورا گفت شاه جهان دوش جفت / نجست و شب تیره تنها بخفت -
چو تنها بخسپی تو ای شهریار / نیاید ترا هیچ دارو به کار -
سکندر بخندید و زو شاد شد / ز تیمار وز درد آزاد شد -
وزان پس ز داننده دل کرد شاد / ورا گفت بی هند گیتی مباد -
بزرگان و اخترشناسان همه / تو گویی به هندوستان شد رمه -
...............................................................................
پ ن:
در باب زنبارگی بهرام گور نیز در شاهنامه، چنین آمده.
روزبه به موبدان بهرام گور:
چنین گفت با موبدان روزبه/که اکنون شود شاه ایران به ده-
تبه گردد از خفت و خیز زنان/به زودی شود سست چون پرنیان-
کند دیده تاریک و رخساره زرد/به تن سست گردد به لب لاژورد-
ز بوی زنان موی گردد سپید/سپیدی کند در جهان ناامید-
جوان را شود گوژ بالای راست/ز کار زنان چندگونه بلاست-
به یک ماه یک بار آمیختن/گر افزون بود خون بود ریختن-
همین بار از بهر فرزند را/بباید جوان خردمند را-
چو افزون کنی کاهش افزون کند/ز سستی تن مرد بی خون کند-
بهادر امیرعضدی