و.ک(189)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نامه ی رستم هرمزد (رستم فرخزاد) به سعد وقاص:
فرستاده یی نیز چون برق و رعد / فرستاد تازان به نزدیک سعد -
یکی نامه یی بر حریر سپید / نویسنده بنوشت تابان چوشید -
به عنوان بر از پور هرمزد شاه / جهان پهلوان رستم نیک خواه -
سوی سعد و قاص جوینده جنگ / جهان کرده بر خویشتن تار و تنگ -
به من باز گوی آنک شاه تو کیست / چه مردی و آیین و راه تو چیست -
به نزد که جویی همی دستگاه / برهنه سپهبد برهنه سپاه -
به نانی تو سیری و هم گرسنه / نه پیل و نه تخت و نه بار و بنه -
به ایران ترا زندگانی بس ست / که تاج و نگین بهر دیگر کس ست -
شما را به دیده درون شرم نیست / ز راه خرد، مهر و آزرم نیست -
بدان چهره و زاد و آن مهر و خوی / چنین تاج و تخت آمدت آرزوی -
جهان گر بر اندازه خواهی همی/ سخن بر گزافه نگویی همی -
سخن گوی مردی بر مافرست / جهاندیده و گرد و زیبافرست -
بدان تا بگوید که رای تو چیست / به تخت کیان رهنمای تو کیست -
سواری فرستیم نزدیک شاه / بخواهیم ازو هرچ خواهی بخواه -
تو جنگ چنان پادشاهی مجوی / که فرجام کارانده آید بروی -
نبیره جهاندار نوشین روان/ که با داد او پیرگردد جوان -
پدر بر پدر شاه و خود شهریار / زمانه ندارد چنو یادگار -
جهانی مکن پر ز نفرین خویش / مشو بد گمان اندر آیین خویش -
به تخت کیان تا نباشد نژاد / نجوید خداوند فرهنگ و داد -
نگه کن به این نامه ی پند مند / مکن چشم و گوش و خرد را به بند -
رستم فرخزاد، پیروز شاپور را با نامه نزد سعد وقاص گسیل می دارد:
چو نامه به مهر اندر آمد به داد / به پیروز شاپور فرخ نژاد -
بر سعد وقاص شد پهلوان / از ایران بزرگان روشن روان -
همه غرقه در جوشن و سیم و زر / سپرهای زرین و زرین کمر -
بهادر امیرعضدی