برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آسمان ِ شاهنامه، سنگ صبور زمین و مردمانش:
***
شخصیت های شاهنامه، با همه ی دوری از آسمان، رفیق و همدمی نزدیک تر از آسمان نمی یابند. انسانهای شاهنامه همواره دست و روی بر آسمان دارند. حتی پس از مرگ. فارغ از بار ِ گران ِ «کشیدن»ِ شمشیر و گرز و کمان. روح زمینی شان، بی تاب آسمان ست و بال می گشاید و سوی آسمان، پر «می کشد»:
سپهبد سوی آسمان کرد روی / چنین گفت کای داور راست گوی -
کی نامور سر سوی آسمان / بر آورد و بد خواست بر بد گمان -
همه دست برداشته بآسمان / همی خواندندش به نیکی گمان -
پس آنگه سوی آسمان کرد روی / که ای دادگر داور راستگوی -
سوی آسمان سر بر آورد راست / ز دادآور آنگاه فریاد خواست -
تهمتن سوی آسمان کرد روی / چنین گفت کای داور راستگوی -
همی راند تیر گز اندر کمان / سر خویش کرده سوی آسمان -
بزرگان همه خیمه بگذاشتند / همه دست بر آسمان داشتند -
همه دست برداشته به آسمان / که ای کردگار مکان و زمان -
یکی دست بر داشته بآسمان / همی خواهد از کردگار جهان -
اگر یاد گیری چنین بی گمان / گشادست بر تو در آسمان -
فرستادم او را به خان جوان / سوی آسمان شد روان جوان -
همه دست بر آسمان داشتند / که او را همه کشته پنداشتند -
همانگه سوی آسمان کرد روی / چنین گفت کای داور راستگوی -
بهادر امیرعضدی