برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 2

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 2
***
زیاده روی در نوشیدن می
 بهرام گور: حرامست می در جهان سربسر
***
بزرگان لشکر نزد بهرام گور بار می یابند:   
 چو بنشست می خواست از بامداد / بزرگان لشکر برفتند شاد -
بیامد همانگه یکی مرد مه / ورا میوه آورد چندی ز ده -
شتربارها نار و سیب و بهی / ز گل دسته ها کرده شاهنشهی -
جهاندار چون دید بنواختش / میان یلان پایگه ساختش -
همین مه که با میوه و بوی بود / ورا پهلوی نام، کبروی بود -
به روی جهاندار جام نبید / دو من را به یکبار اندر کشید -
چو شد مرد خرم ز دیدار شاه / ازان نامداران و آن جشنگاه -
یکی جام دیگر پر از می بلور / به دلش اندر افتاد زان جام شور -
ز پیش بزرگان بیازید دست / بدان جام می تاخت و بر پای جست -

کبروی سر گرم، سرگرم منم زدن و جویای حریف در تازش به جام شراب می شود:
به یاد شهنشاه بگرفت جام / منم گفت، میخواره کبروی نام -
به روی شهنشاه جام نبید / چو من در کَشَم، یار خواهم گزید -

به جام اندرون بود می، پنج من / خورم هفت ازین بر سر انجمن -
پس انگه سوی ده روم من به هوش / ز من نشنود کس به مستی خروش -
چنان هفت جام پر از می بخورد / ازان می پرستان، برآورد گرد -

به دستوری شاه بیرون گذشت / که داند که می در تنش چون گذشت -
وزان جای خرم بیامد به دشت / چو در سینه ی مرد، می گرم گشت -
برانگیخت اسپ از میان گروه / ز هامون همی تاخت تا پیش کوه -

کبروی، سیاه مست، در سایه ی کوهی بخواب در می غلتد:
فرود آمد از باره جایی نهفت / یله کرد و در سایه ی کوه خفت -
ز کوه اندر آمد کلاغ سیاه / دو چشمش بکند اندران خوابگاه -
همی تاختند از پس اندر گروه / ورا مرده دیدند بر پیش کوه -
دو چشمش ز سر کنده زاغ سیاه / برش اسپ او ایستاده به راه -
برو کهترانش خروشان شدند / وزان مجلس و جام جوشان شدند -
چو بهرام برخاست از خوابگاه / بیامد بر او یکی نیکخواه -
که کبروی را چشم روشن کلاغ / ز مستی بکندست در پیش راغ -
رخ شهریار جهان زرد شد / ز تیمار کبروی پر درد شد -
همانگه برآمد ز درگه خروش / که ای نامداران با فر و هوش -
حرامست می در جهان سربسر / اگر زیردست ست گر نامور -


به قاعده خوردن می :

ز می نیزهم شادمانی گزین/که مست از کسی نشنود آفرین-

و

نشاط و طرب ­جوی و مستی مکن /گزافه مپرداز مغز سخن -

و

به اندازه بر هر کسی می خورید/ به آغاز و انجام خود بنگرید - 


و حافظ نیز به تاسی از حکیم بزرگوار طوس می فرماید:

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد/ ورنـه انـدیـشـه ایـن کـار فـراموشش باد-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد