برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 6
***
به روزی که رای شکار آیدت / چو یوز درنده به کار آیدت -
(دو بازی بهم در نباید زدن / می و بزم و نخچیر و بیرون شدن) -
که تن گردد از جستن می گران / نگه داشتند این سخن مهتران -
وگر دشمن آید به جایی پدید / ازین کارها دل بباید برید –
*
(سخن پیش فرهنگیان سخته گوی / گَهِ می، نوازنده و تازهروی) -
*
(گرت هست جام می زرد خواه / به دل خرمی را مدان از گناه) -
*
(بدین گونه تا شاد خرم شدند / ز خُردک به جام دمادم شدند) -
*
(بدین گونه تا شاد خرم شدند / ز خُردک به جام دمادم شدند) -
*
چو جام نبیدش دمادم شود / بخسپد بدانگه که خرم شود -
جام دمادم نوشاندن اسفندیار به گرگسار و مست و "بیخود" کردنش:
یکی جام زرین به کف برگرفت/ز گشتاسپ آنگه سخن در برگرفت-
وزان پس بفرمود تا گرگسار/شود داغ دل پیش اسفندیار-
بفرمود تا جام زرین چهار/دمادم ببستند بر گرگسار-
بهادر امیرعضدی