برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - بنام نوشیدن می در شاهنامه - 7
***
میگساری رستم
***
رستم به نام گشتاسب جام را سر می کشد:
بفرمود مهتر که جام آورید / به جای می پخته خام آورید -
ببینیم تا رستم اکنون ز می / چه گوید چه آرد ز کاووس کی -
بیاورد یک جام می میگسار / که کشتی بکردی برو بر گذار -
(به یاد شهنشاه، رستم بخورد / برآورد ازان چشمه ی زرد گرد) -
همان جام را کودک میگسار / بیاورد پر باده شاهوار -
چنین گفت پس با پشوتن به راز / که با می نیاید به آبت نیاز -
چرا آب بر جام می بفکنی / که تیزی نبیند کهن بشکنی -
پشوتن چنین گفت با میگسار / که بی آب جامی می افکن بیار -
می آورد و رامشگران را بخواند / ز رستم همی در شگفتی بماند -
چو هنگامه ی رفتن آمد فراز / ز می لعل شد رستم سرفراز -
چنین گفت با او یل اسفندیار / که شادان بدی تا بود روزگار -
ز می هر چه خوردی ترا نوش باد / روان دلاور پر از توش باد -
*
بنام نوشیدن:
به می دست بردند و مستان شدند/ز رستم سوی یاد دستان شدند-
همی خورد مهراب چندان نبید/که چون خویشتن کس به گیتی ندید-
بهادر امیرعضدی