برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

درفش در شاهنامه - 20 - درفش کاویانی و گرامی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

درفش در شاهنامه - 20 - درفش کاویانی و گرامی

***

نقش و جایگاه برانگیزاننده ی درفش.
***
آنگاه که مردمانی دارای بیرق، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است . پرفسور آرتور کریستن سن
***
جاماسب از پسرش گرامی می گوید:

بیاید پس آنگاه فرزند من / ببسته میان را جگر بند من -
ابر کین شیدسب فرزند شاه / به میدان کند تیز اسب سیاه -
بسی رنج بیند به رزم اندرون / شه خسروان را بگویم که چون -
درفش فروزنده ی کاویان / بیفکنده باشند ایرانیان -
گرامی بگیرد به دندان درفش / به دندان بگیرد درفش بنفش -
به یک دست شمشیر و دیگر کلاه / به دندان درفش فریدون شاه -
برین سان همی افکند دشمنان / همی برکند جان اهرمنان -  


گرامی در گرما گرم نبرد سپاه گشتاسب با سپاه ارجاسب:

 بیفتاد از دست ایرانیان / درفش فروزنده ی کاویان -

گرامی بدید آن درفش چو نیل / که افکنده بودند از پشت پیل -
فرود آمد و بر گرفت آن ز خاک / بیفشاند از خاک و بسترد پاک -
چو او را بدیدند گردان چین / که آن نیزه ی نامدار گزین -
ازان خاک برداشت و بسترد و برد / به گِردش گرفتند مردان گُرد -
زهر سو به گِردش همی تاختند / به شمشیر دستش بینداختند -
درفش فریدون به دندان گرفت / همی زد به یک دست گرز ای شگفت -
سرانجام کارش بکشتند زار / بران گرم خاکش فکندند خوار -
دریغ آن نبرده سوار هژیر / که بازش ندید آن خردمند پیر -
....................................
پ ن:
گرامی، پسر جاماسب: 

بیامد سر سروران سپاه / پسر تهم جاماسب دستور شاه -

نبرده سواری گرامیش نام / به ماننده ی پور دستان سام -
 پهلوان سپاه گشتاسب. در جنگ گشتاسب با ارجاسب ِ جهن، با یک دست، درفش را به دندان می گیرد و میجنگد  و کشته می شود.

به گرز و به نیزه به شمشیر و تیر / گرامی گوی بود با زور شیر -

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد