و.ک(186,2)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***باور فردوسی به تفکیک "خاستگاه طبقات اجتماعی" - (۲) - انوشیروان و کفشگر
***
فردوسی به تفکیک طبقات اجتماعی باور دارد و طنین این باور را از زبان ابر پهلوان شاهنامه اش، سام سوار و انوشیروان، به گوش ما می رساند.
***بزرگمهر، درخواست کفشگر را با کسرا انوشیروان در میان میگذارد:
بشاه جهان گفت بوزرجمهر / که ای شاه نیک اختر خوب چهر -
یکی آرزو کرد موزه فروش / اگر شاه دارد بمن بنده گوش -
یکی پور دارم رسیده بجای / به فرهنگ جوید همی رهنمای -
اگر شاه باشد بدین دستگیر / که این پاک فرزند گردد دبیر -
ز یزدان بخواهم همی جان شاه / که جاوید باد این سزاوار گاه -
پیشنهاد "گستاخانه" ی موزه فروش مبنی بر در آمدن پسرش به سلک دبیران و دیوانسالاران، بر شاه گران می آید و به بزرگمهر بر می آشوبد:
بدو گفت شاه ای خردمند مرد / چرا دیو چشم تو را تیره کرد -
برو همچنان بازگردان شتر / مبادا کزو سیم خواهیم و در -
شاه، ترفیع کودک کفشگر از "طبقه"ی پیشه وران به طبقه ی دبیران و دیوانسالاران را بر نمی تابد:
چو بازارگان بچه گردد دبیر / هنرمند و بادانش و یادگیر -
چو فرزند ما برنشیند بتخت / دبیری ببایدش پیروزبخت -
هنر باید از مرد موزه فروش / بدین کار دیگر تو با من مکوش -
بدست خردمند و مرد نژاد / نماند بجز حسرت و سرد باد -
شود پیش او خوار مردم شناس / چو پاسخ دهد زو پذیرد سپاس -
بما بر پس از مرگ نفرین بود / چوآیین این روزگار این بود -
کسرا انوشیروان، عطای سخاوت موزه دوز را به لقایش می بخشد:
نخواهیم روزی جز از گنج داد / درم زو مخواه و مکن هیچ یاد -
هم اکنون شتر بازگردان به راه / درم خواه وز موزه دوزان مخواه -
بهادر امیرعضدی