و.ک(184)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مقایسه ی خوان چهارم از هفت خوان رستم با خوان چهارم از هفت خوان اسفندیار
***
خوان چهارم اسفندیار:
یکی ساخته نیز تنبور خواست / همی رزم پیش آمدش سور خواست -
۱ یکی بیشه ای دید همچون بهشت / تو گفتی سپهر اندرو لاله کشت -
ندید از درخت اندرو آفتاب / به هر جای بر چشمهیی چون گلاب -
۲ فرود آمد از بارگی چون سزید / ز بیشه لب چشمه ای برگزید -
یکی جام زرین به کف بر نهاد / چو دانست کز می دلش گشت شاد -
۳ همانگاه تنبور را بر گرفت / سراییدن و ناله اندر گرفت -
همی گفت بد اختر اسفندیار / که هرگز نبیند می و میگسار -
نبیند جز از شیر و نر اژدها / ز چنگ بلاها نیابد رها -
نیابد همی زین جهان بهره ای / به دیدار فرخ پری چهره ای -
بیابم ز یزدان همی کام دل / مرا گر دهد چهره ی دلگسل -
به بالا چو سرو و چو خورشید روی / فرو هشته از مشک تا پای موی -
۴ زن جادو آواز اسفندیار / چو بشنید شد چون گل اندر بهار -
چنین گفت کامد هژبری به دام / ابا چامه و رود و پر کرده جام -
پر آژنگ رویی بی آیین و زشت / بدان تیرگی جادویها نوشت -
بسان یکی ترک شد خوب روی / چو دیبای چینی رخ از مشک موی -
۵ بیامد به نزدیک اسفندیار / نشست از بر سبزه و جویبار -
جهانجوی چون روی او را بدید / سرود و می و رود برتر کشید -
چنین گفت کای دادگر یک خدای / به کوه و بیابان توی رهنمای -
بجستم هماکنون پری چهرهیی / به تن شهرهیی زو مرا بهرهیی -
بداد آفرینندهی داد و راد / مرا پاک جام و پرستنده داد -
یکی جام پر بادهی مشک بوی / بدو داد تا لعل گرددش روی -
یکی نغز پولاد زنجیر داشت/نهان کرده از جادو آژیر داشت -
به بازوش در بسته بد زردهشت/بگشتاسب آورده بود از بهشت -
بدان آهن از جان اسفندیار/نبردی گمانی به بد روزگار -
۶ بینداخت زنجیر در گردنش/ بران سان که نیرو ببرد از تنش -
زن جادو از خویشتن شیر کرد / جهانجوی آهنگ شمشیر کرد -
بدو گفت بر من نیاری گزند / اگر آهنین کوه گردی بلند -
بیارای زان سان که هستی رخت / به شمشیر یازم کنون پاسخت -
به زنجیر شد گنده پیری تباه / سر و موی چون برف و رنگی سیاه -
یکی تیز خنجر بزد بر سرش / مبادا که بینی سرش گر برش -
خوان چهارم رستم:
۱ چو چشم تذروان یکی چشمه دید / یکی جام زرین برو پر نبید -
یکی غرم بریان و نان از برش / نمکدان و ریچال گرد اندرش -
خور جادوان بد چو رستم رسید / از آواز او دیو شد ناپدید -
۲ فرود آمد از باره زین برگرفت / به غرم و به نان اندر آمد شگفت -
نشست از بر چشمه فرخنده پی / یکی جام زر دید پر کرده می -
۳ ابا می یکی نیز طنبور یافت / بیابان چنان خانه ی سور یافت -
تهمتن مر آن را به بر در گرفت / بزد رود و گفتارها برگرفت -
که آواره و بد نشان رستم است / که از روز شادیش بهره غم است -
همه جای جنگست میدان اوی / بیابان و کوهست بستان اوی -
همه جنگ با شیر و نر اژدهاست / کجا اژدها از کفش نا رهاست -
می و جام و بویا گل و میگسار / نکردست بخشش ورا کردگار -
همیشه به جنگ نهنگ اندر است / و گر با پلنگان به جنگ اندر است -
۴ به گوش زن جادو آمد سرود / همان ناله ی رستم و زخم رود -
بیاراست رخ را بسان بهار / وگر چند زیبا نبودش نگار -
۵ بر رستم آمد پر از رنگ و بوی / بپرسید و بنشست نزدیک اوی -
تهمتن به یزدان نیایش گرفت / ابر آفرینها فزایش گرفت -
که در دشت مازندران یافت خوان / می و جام، با میگسار جوان -
ندانست کاو جادویِ ریمن ست / نهفته به رنگ اندر اهریمن ست -
یکی طاس می بر کفش برنهاد / ز دادار نیکی دهش کرد یاد -
۶ چو آواز داد از خداوند مهر / دگرگونه تر گشت جادو به چهر -
روانش گمان نیایش نداشت / زبانش توان ستایش نداشت -
سیه گشت چون نام یزدان شنید / تهمتن سبک چون درو بنگرید -
بینداخت از باد خم کمند / سر جادو آورد ناگه ببند -
بپرسید و گفتش چه چیزی بگوی / بدانگونه کت هست بنمای روی -
یکی گنده پیری شد اندر کمند / پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند -
میانش به خنجر به دو نیم کرد / دل جادوان زو پر از بیم کرد -
................................................................................
پ ن:
هفت خوان اسفندیار:
خوان نخست، کشتن اسفندیار دو گرگ را -
خوان دویم، کشتن اسفندیار شیران را -
خوان سیوم، کشتن اسفندیار اژدها را -
خوان چهارم، کشتن اسفندیار زن جادو را -
خوان پنجم، کشتن اسفندیار سیمرغ را -
خوان ششم، گذشتن اسفندیار از برف -
خوان هفتم، گذشتن اسفندیار از رود و کشتن گرگسار را -
*
هفت خوان رستم:
خوان نخست، گذر از بیابان خشک -
خوان دویم، کشتن رخش، شیر را -
خوان سیوم، رزم رستم با اژدها -
خوان چهارم، زن جادو -
خوان پنجم، گرفتار شدن اولاد بر دست رستم -
خوان ششم، رسیدن رستم به نزد کاووس و ایرانیان -
خوان هفتم، رزم رستم با دیو سپید -
بهادر امیرعضدی