و.ک(174)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
طهمورث دیو بند، نوشتن ِ سی خط را از دیوان می آموزد:
چو دیوان بدیدند کردار او/کشیدند گردن ز گفتار او-
شدند انجمن دیو بسیار مر/که پردخته مانند ازو تاج و فر-
چو طهمورث آگه شد از کارشان/برآشفت و بشکست بازارشان-
به فر جهاندار بستش میان/به گردن برآورد گرز گران-
همه نره دیوان و افسونگران/برفتند جادو سپاهی گران-
دمنده سیه دیوشان پیشرو/همی به آسمان برکشیدند غو-
جهاندار طهمورث بافرین/بیامد کمر بسته ی جنگ و کین-
یکایک بیاراست با دیو چنگ/نبد جنگشان را فراوان درنگ-
ازیشان دو بهره به افسون ببست/دگرشان به گرز گران کرد پست-
کشیدندشان خسته و بسته خوار/به جان خواستند آن زمان زینهار-
که ما را مکش تا یکی نو هنر/بیاموزی از ماکت آید به بر-
کی نامور دادشان زینهار/بدان تا نهانی کنند آشکار-
چو آزاد گشتند از بند او/بجستند ناچار پیوند او-
نبشتن به خسرو بیاموختند/دلش را به دانش برافروختند-
"نبشتن یکی نه که نزدیک سی/چه رومی چه تازی و چه پارسی"-
"چه سغدی چه چینی و چه پهلوی/ز هر گونه ای کان همی بشنوی"-
جهاندار سی سال ازین بیشتر/چه گونه پدید آوریدی هنر-
برفت و سرآمد برو روزگار/همه رنج او ماند ازو یادگار-
بهادر امیرعضدی