برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۳ - آیین مسیح

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۳ - آیین مسیح

***

 مسیح پیمبر چنین کرد یاد/که پیچد خرد، چون بپیچی ز داد - 

یکی بی نوا مرد درویش بود/که نانش ز رنج تن خویش بود - 

جز از ترف*۱ و شیرش نبودی خورش/فزونیش رخبین*۲ بدی پرورش - 

چو آورد مرد جهودش به مشت/چو بی یار  و بیچاره دیدش، بکشت -

همان کشته را نیز بر دار کرد/بران دار بر، ورا خوار کرد - 

چو روشن روان گشت و دانش پذیر/سخن گوی و داننده و یادگیر -

به پیغمبری نیز هنگام یافت/به برنایی از زیرکی کام یافت - 

تو گویی که فرزند یزدان بد اوی/بران دار برگشته، خندان بد اوی -     


در مناظره ی خراد برزین با قیصر روم:

نبینی که عیسای مریم چه گفت/بدانگه که بگشاد راز از نهفت - 

که پیراهنت گر ستاند کسی/میآویز با او به تندی بسی - 

و گر بر زند کف به رخسار تو/شود تیره زان زخم دیدار تو - 

مزن هم چنان تا بماندت نام/خردمند را نام بهتر ز کام - 

به سوتام*۳ را بس کن از خوردنی/مجو ار نباشدت گستردنی - 

بدین سر، بدی را به بد مشمرید/بی آزار ازین تیرگی بگذرید - 

شما را هوا بر خرد شاه گشت/دل از آز بسیار بی راه گشت - 


 نقد مسیح:
بخندد برین بر، خردمند مرد/تو گر بخردی، گرد این فن مگرد - 

که هست او ز فرزند و زن بی نیاز/به نزدیک او آشکار ست راز -  


خسرو پرویز فرستادن دار یا صلیب مسیح را از قیصر(پدر زنش) دریغ میدارد.

خسرو پرویز، دین مسیح را نقد میکند و دار مسیح را بی ارزش می نمایاند: 

دگر کت ز دار مسیحا سخن/بیاد آمد از روزگار کهن-

مدان دین که باشد به خوبی بپای/بدان دین نباشد خرد رهنمای-

کسی را که خوانی همی سوگوار/که کردند پیغمبرش را بدار-

که گوید که فرزند یزدان بد اوی/بران دار بر کشته خندان بد اوی-

چو پور پدر رفت سوی پدر/تو اندوه این چوب پوده مخور-

ز قیصر چو بیهوده آمد سخن/بخندد برین کار مرد کهن-

همان دار عیسی نیرزد به رنج/که شاهان نهادند آن را به گنج-

از ایران چو چوبی فرستم بروم/بخندد بما بر همه مرز و بوم-

به موبد نباید که ترسا شدم/گر از بهر مریم سکوبا شدم-

دگر آرزو هرچ باید بخواه/شمار سوی ما گشادست راه-

پسندیدم آن هدیه های تو نیز/کجا رنج بردی ز هر گونه چیز-


بهادر امیرعضدی

................................................................................

پ ن:

*۱  ترف، کشک سیاه، قره قروت 

*۲  رخبین، لور، کشک نرم، ماست چکیده

*۳  سوتام، ناچیز، کم، قلیل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد