برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سیه دیو
***
معاصر طهمورث دیو بند و سیامک طهمورث:
همه نره دیوان و افسونگران / برفتند جادو سپاهی گران -
دمنده سیه دیوشان پیشرو / همی به آسمان برکشیدند غو -
جهاندار تهمورس بافرین / بیامد کمر بسته ی جنگ و کین -
سیه دیو، در نبرد با سیامک، پیروز میدان ست:
سخن چون به گوش سیامک رسید/ز کردار بدخواه دیو پلید-
دل شاه بچه برآمد به جوش/سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش-
بپوشید تن را به چرم پلنگ/که جوشن نبود و نه آیین جنگ-
پذیره شدش دیو را جنگجوی/سپه را چو روی اندر آمد به روی-
سیامک بیامد برهنه تنا/برآویخت با پور آهرمنا-
بزد چنگ وارونه دیو سیاه/دوتا اندر آورد بالای شاه-
فکند آن تن شاهزاده به خاک/به چنگال کردش کمرگاه چاک-
سیه دیو، بدست هوشنگ کشته می شود:
خجسته سیامک یکی پور داشت/که نزد نیا جاه دستور داشت-
گرانمایه را نام هوشنگ بود/تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود-
چو بنهاد دل کینه و جنگ را/بخواند آن گرانمایه هوشنگ را-
همه گفتنیها بدو بازگفت/همه رازها بر گشاد از نهفت-
که من لشکری کرد خواهم همی/خروشی برآورد خواهم همی-
ترا بود باید همی پیشرو/که من رفتنیام تو سالار نو-
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر/ز درندگان گرگ و ببر دلیر-
سپاهی دد و دام و مرغ و پری/سپهدار پرکین و کندآوری-
پس پشت لشکر کیومرث شاه/نبیره به پیش اندرون با سپاه-
بیامد سیه دیو با ترس و باک/همی به آسمان بر پراگند خاک-
بیازید هوشنگ چون شیر، چنگ/جهان کرد بر دیو نستوه، تنگ-
کشیدش سراپای یکسر دوال/سپهبد برید آن سر بی همال-
به پای اندر افگند و بسپرد خوار/دریده برو چرم و برگشته کار-