و.ک(168)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خرد، شرم، فرّ، نژاد، رادی و داد ، معیار و مبنای شاه شدن در شاهنامه
***
سنگ محک شایستگی شاه شدن، از دیدگاه کیخسرو:
چو یزدان کسی را کند نیک بخت/سزاوار شاهی و زیبای تخت-
خرد دارد و شرم و فرّ و نژاد/بود راد و پیروز و از داد، شاد-
زال، لهراسب را بی هنر و بی نژاد می داند و رای کیخسرو به برگزیدن لهراسب به شاهی را بر نمی تابد:
ز چندین بزرگان خسرو نژاد/نیامد کسی بر دل شاه یاد-
نژادش ندانم ندیدم هنر/ازین گونه نشنیده ام تاجور-
خروشی برآمد ز ایرانیان/کزین پس نبندیم شاها میان-
نجوییم کس نام در کارزار/چو لهراسب را کی*۱ کند شهریار*۲-
زال چون از زبان کیخسرو می شنود که لهراسب، نژاد از شاهان دارد، به اعتبار ِ باور کیخسرو، از مخالفتش با گزینش لهراسب به شاهی، دست بر می دارد:
چو بشنید زال این سخن های پاک/بیازید انگشت و بر زد به خاک-
بیالود لب را به خاک سیاه*۳/به آوز، لهراسب را خواند شاه-
چو سوگند خوردم به خاک سیاه/لب آلوده شد مَشمَر آن از گناه-
....................................................................................
*۱ کی، پادشاه
*۲ اشاره به کیخسرو ست
*۳ مترادف ِ رباعی معروف حکیم عمر خیام:
ابریق می مرا شکستی، ربی/ بر من در عیش را ببستی، ربی –
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی/ خاکم به دهن مگر که مستی، ربی -
اوج پشیمانی:
چو آزرده گشتی تو ای پیلتن/پشیمان شدم "خاکم اندر دهن"