برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
هوم ِ عابد، از به خواب دیدن سروش و غار افراسیاب میگوید:
پرستنده بودم بدین کوهسار/که بگذشت برگنگ دژ شهریار-
همی خواستم تا جهانآفرین/بدو دارد آباد روی زمین-
چو باز آمد او شاد و خندان شدم/نیایش کنان پیش یزدان شدم-
سروش خجسته شبی ناگهان/بکرد آشکارا بمن بر نهان-
ازین غار بی بن بر آمد خروش/شنیدم نهادم بآواز گوش-
کسی زار بگریست برتخت عاج/چه بر کشور و لشکر و تیغ وتاج -
ز تیغ آمدم سوی آن غار تنگ/کمندی که زنار بودم بچنگ-
بدیدم سر و گوش افراسیاب/درو ساخته جای آرام و خواب-