برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

ردّ و رگه ی نذری دادن در شاهنامه

و.ک(167) 

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
ردّ و رگه ی نذری دادن در شاهنامه
***
فرانک*۱ و بخشش و دست گیری نیازمندان، مترادف (نذری ِ دادن) امروزی، برای چیرگی فریدون بر ضحاک:

وزان پس کسی را که بودش نیاز/همی داشت روز بد خویش راز-
نهانش نوا کرد و کس را نگفت/ همان راز او داشت اندر نهفت-
یکی هفته زین گونه بخشید چیز/چنان شد که درویش نشناخت نیز-

فرانک و خوانسالاری (ولیمه دادن) برای چیرگی فریدون بر ضحاک:
دگر هفته مر بزم را کرد ساز/مهانی که بودند گردن فراز-
بیاراست چون بوستان خان خویش/مهان را همه کرد مهمان خویش-

فرانک و داد ودهش برای چیرگی فریدون بر ضحاک:
وزان پس همه گنج آراسته/فراز آوریده نهان خواسته-
همان گنجها را گشادن گرفت/نهاده همه رای دادن گرفت-
گشادن در گنج را گاه دید/درم خوار شد چون پسر شاه دید-
همان جامه و گوهر شاهوار/همان اسپ تازی به زرین عذار-
همان جوشن و خود و زوپین و تیغ/کلاه و کمر هم نبودش دریغ-
..................................................................................
پ ن:
*۱  فرانک:
 مادر فریدون، همسر آبتین*۲ - 

فرانک بدش نام و فرخنده بود / به مهر فریدون دل آگنده بود - 


*۲  آبتین:
آبْتین، آتْبین/ آثْوْیَه (اوستایی)/ آپْتْیَه (سنسکریت)/ آسپیان (پهلوی)/ اَثفیان (فارسی و عربی). پدر فریدون و شوی فرانک. آبتین به موجب شاهنامه فردوسی از بیم ضحاک به کوه‌ها گریخت، اما سرانجام او را بگرفتند و مغز وی را خوراک ماران دوش ضحاک کردند.

بیرونی در آثارالباقیه می نویسد:

اثفیان، یا  آبتین، پدر فریدون، مردی بود بزرگوار، با داد و دهش، که همواره نیازمندان را یاری می داد .... و آنان که به او امیدوار بودند، امید دل ایشان را نا امید نمی کرد.


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد