برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سخنرانی آغازین ِ پیروز ِ یزدگرد* بر تخت شاهی
***
شاهان ایران، هنگام بر تخت شاهی نشستن، اساسنامه، مانیفست، برنامه و استراتژی سرحد داری خود را، با اعتماد به نفسی راستین، در قالب سخنرانی یا "خطابه" و نه "خطبه ی جلوس"* در میان می نهند و منتظر تایید نمی مانند.
***
بیامد به تخت کیی بر نشست/چنان چون بود شاه یزدانپرست-
نخستین چنین گفت با مهتران/که ای پرهنر پاکدل سروران-
همی خواهم از داور بی نیاز/که باشد مرا زندگانی دراز-
که که را به که دارم و مه به مه/فراوان خرد باشدم روز به-
سر مردمی بردباری بود/سبک سر همیشه به خواری بود-
ستون خرد داد و بخشایش ست/در بخشش او را چو آرایش ست-
زبان چرب و گویندگی فر اوست/دلیری و مردانگی پر اوست-
هران نامور کو ندارد خرد/ز تخت بزرگی کجا برخورد-
خردمند هم نیز جاوید نیست/فری برتر از فر جمشید نیست-
چو تاجش به ماه اندر آمد بمرد/نشست کیی دیگری را سپرد-
نماند برین خاک جاوید کس/ز هر بد به یزدان پناهید و بس-
..................................................................
پ ن:
* "خطبه ی جلوس"، در عهد سلطان های صفوی، عالمان، شاعران، ادیبان و یا ... "خطبه ی جلوس" را برای تایید شاه میخواندند.
* پیروز ِ یزدگرد، پسر یزدگردِ بهرام یا (یزدگرد دوم) - نوه ی بهرام گور - به هیتال می رود و به کمک فغانیش شاه هیتالی با سیصد هزار نفر هیتالی برادرکوچکترش هرمز را شکست می دهد و جانشین برادرش هرمزد می شود:
سپاهی بیاورد پیروزشاه/که از گرد تاریک شد چرخ ماه-
برآویخت با هرمز شهریار/فراوان ببودستشان کارزار-
سرانجام هرمز گرفتار شد/همه تاجها پیش او خوار شد-