برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نقش رازگونه ی اژدها در شاهنامه - اژدها و اسکندر - ۵

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اسکندر و اژدها:
 یکی اژدهایست زان روی کوه/که مرغ آید از رنج زهرش ستوه - 
چو گاه خورش درگذشت اژدها/بیامد چو آتش بران تند جا-
سکندر بفرمود تا لشکرش/یکی تیرباران کنند ازبرش-
بزد یک دم آن اژدهای پلید/تنی چند ازیشان به دم درکشید-
بفرمود اسکندر فیلقوس/تبیره به زخم آوریدند و کوس-
همان بیکران آتش افروختند/به هرجای مشعل همی سوختند-
چو کوه از تبیره پرآواز گشت/بترسید ازان اژدها بازگشت-
چو خورشید برزد سر از برج گاو/ز گلزاربرخاست بانگ چکاو-
چو آن اژدها را خورش بود گاه/ز مردان لشکر گزین کرد شاه-
درم داد سالار چندی ز گنج/بیاورد با خویشتن گاو پنج-
بکشت و ز سرشان برآهیخت پوست/بدان جادوی داده دل مرد دوست-
بیاگند چرمش به زهر و به نفت/سوی اژدها روی بنهاد تفت-
مران چرمها را پر از باد کرد/ز دادار نیکی دهش یاد کرد-
بفرمود تا پوست برداشتند/همی دست بر دست بگذاشتند-
چو نزدیکی اژدها رفت شاه/بسان یکی ابر دیدش سپاه-
زبانش کبود و دو چشمش چو خون/همی آتش آمد ز کامش برون-
چو گاو از سر کوه بنداختند/بران اژدها دل بپرداختند  - 
فرو برد چون باد گاو، اژدها/چو آمد ز چنگ دلیران رها-
چو از گاو پیوندش آگنده شد/بر اندام زهرش پراگنده شد-
همه رودگانیش سوراخ کرد/به مغز و به پی راه گستاخ کرد-
همی زد سرش را بران کوه سنگ/چنین تا برآمد زمانی درنگ-
سپاهی بروبر ببارید تیر/به پای آمد آن کوه نخچیرگیر-
وزان جایگه تیز لشکر براند/تن اژدها را همانجا بماند-  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد