برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
داد، دلمشغولی و انگیزه ی آغازین ِ شاهان در شاهنامه ی فردوسی – (بخش ۴)
***
داد، از ارکان ِ عهد و پیمان شاه با مردم بوده ست و همیشه، داد دلمشغولی و انگیزه ی آغازین ِ شاهان بوده و نیکنامی یا بد نامی شاهان نیز با میزان داد یا بیدادشان رقم می خورده ست.
***
یزدگرد،
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد / سپه را ز دشت اندرآورد گرد -
همیداشت یک چند گیتی به داد / زمانه بدو شاد و او نیز شاد -
یزدگرد:
چنین گفت با نامداران شهر / که هرکس که از داد یابند بهر -
نخست از نیایش به یزدان کنید / دل از داد ما شاد و خندان کنید -
ز هرمز همیبینم آهستگی / خردمندی و داد و شایستگی -
همای،
همای آمد و تاج بر سر نهاد / یکی راه و آیین دیگر نهاد -
به رای و به داد از پدر برگذشت / همی گیتی از دادش آباد گشت -
نخستین که دیهیم بر سر نهاد / جهان را به داد و دهش مژده داد -
آذرم دخت،
یکی دخت دیگر بد آزرم نام / ز تاج بزرگان رسیده به کام -
آذرم دخت:
همه کار بر داد و آیین کنیم / کزین پس همه خشت بالین کنیم -
بهادر امیرعضدی