برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

داد، دلمشغولی و انگیزه ی آغازین ِ شاهان در شاهنامه فردوسی – (بخش ۸)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

داد، دلمشغولی و انگیزه ی آغازین ِ شاهان در شاهنامه فردوسی – (بخش ۸)

***

داد، از ارکان ِ عهد و پیمان شاه با مردم بوده ست و همیشه، داد دلمشغولی و انگیزه ی آغازین ِ شاهان بوده و نیکنامی یا بد نامی شاهان نیز با میزان داد یا بیدادشان رقم می خورده ست.

***


اردشیر ِ شیرویه،

 چو بنشست بر تخت شاه اردشیر / از ایران برفتند برنا و پیر -


 اردشیر ِ شیرویه:

 بر آیین شاهان پیشین رویم / همان از پس فره و دین رویم- 

ز یزدان نیکی دهش یاد باد / همه کار و کردار ما داد باد -

 به پیروز خسرو سپردم سپاه / که از داد شادست و شادان ز شاه- 


 شاپور ِ اردشیر،

چو شاپور بنشست بر تخت داد / کلاه دلفروز بر سر نهاد -

 منم پاک فرزند شاه اردشیر / سرایندهٔ دانش و یادگیر -


شاپور ِ اردشیر:

 همه گوش دارید فرمان من / مگردید یکسر ز پیمان من -

 یکی پادشا پاسبان جهان / نگهبان گنج کهان و مهان-

 وگر شاه با داد و فرخ پی ست / خرد بی‌گمان پاسبان وی ست -

 همه جستنش داد و دانش بود / ز دانش روانش به رامش بود -


هرمزد شاه،

 یکی پیر بد مرزبان هری / پسندیده و دیده از هر دی -

 جهاندیده‌ای نام او بود ماخ / سخن‌دان و با فر و با یال و شاخ- 

 بپرسیدمش تا چه داری به یاد / ز هرمز که بنشست بر تخت داد -


ماخ از داد هرمزد شاه میگوید:

 چنین گفت پیرخراسان که شاه / چو بنشست بر نامور پیشگاه -

 نخست آفرین کرد بر کردگار / توانا و داننده روزگار -


 هرمزد شاه:

 جهان را بداریم در زیر پر / چنان چون پدر داشت با داد و فر -

 ستون بزرگیست آهستگی / همان بخشش و داد و شایستگی -

 نیاگان ما تاجداران دهر / که از دادشان آفرین بود بهر -

 نجستند جز داد و بایستگی / بزرگی و گردی و شایستگی -

 به هر کشوری دست و فرمان مرا ست / توانایی و داد و پیمان مرا ست -

 ز چیزی که دلتان هراسان بود / مرا داد آن دادن آسان بود -

 میان بزرگان درخشش مرا ست / چوبخشایش داد و بخشش مرا ست -

 وگر شهریارت بود دادگر/  تو بر وی بسستی گمانی مبر -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد