برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شارسان ها یکی از نشانه های آباد گری شاهان - شارسان های قیصر روم - بخش ۶

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

دادگری و آبادگری، دو مَحَک برای سنجش و ارزش گذاری ِ منش و روش شاهان.

***

 شارسان، شهرسان، شارستان، شهرستان

***

شارسان های قیصر روم: اوریغ

***

شارسان اوریغ، جایی که اسقف های رومی، به نوشیروان پناه دادند. شارسانی که قیصرآنرا کارستان می نامید: 

چنین تا بیامد بران شارستان / که قیصر ورا خواندی کارستان- 

  که اوریغ بد نام آن شارسان / بدو در چلیپا و بیمارستان - 

بدان شارستان دریکی کاخ بود / که بالاش با ابر گستاخ بود- 


 فراوان بدو اندرون برده بود/ همان جای قیصر برآورده بود - 


به ابر اندر آورد برنده تیغ/جهانجوی شد سوی راه وریغ - 

که اوریغ بد نام آن شارسان/بدو در، چلیپا و بیمارسان -  


وزان دیر، چون برق رخشان ز میغ/بیامد سوی شارسان وریغ -

شارسان ها یکی از نشانه های آباد گری شاهان - شارسان های ساخته شده ی قیدافه و کید هندی - بخش ۵

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

دادگری و آبادگری، دو مَحَک برای سنجش و ارزش گذاری ِ منش و روش شاهان.

***

 شارسان، شهرسان، شارستان، شهرستان

***

شارسان قیدافه*:

 یکی شارستان کرده دارد ز سنگ/که نبساید آن هم ز چنگ پلنگ-

زمین چار فرسنگ بالای اوی/برین هم نشانست پهنای اوی-

*

شارسان میلاد، کید هندی*، شارسانی در هند که به تصرف اسکندر درآمد : 

همی راه و بیراه لشکر کشید/سوی کید هندی سپه بر کشید - 

چو آمد بر ان شارسان بزرگ/که میلاد خواندیش کید سترگ - 

بر آن مرز لشکر فرود آورید/همه بوم ایشان سپه گسترید - –

.............................................................................

پ ن: *  قیدافه، ملکه و شهریار اندلس، همسر قیطون ، اسکندر بصورت ناشناس نزد او رفت ولی از پس او برنیامد وشناخته شد و از ترس پسرانش با دادن باژ و ساو از پیش او در رفت:

زنی بود در اندلس شهریار/خردمند و با لشکری بی شمار - – 

جهانجوی بخشنده قیدافه بود/ز روی بهی یافته کام و سود -

 – 

*  کید هندی، پدر فغستان، پدر زن اسکندر

شارسان ها یکی از نشانه های آباد گری شاهان - شارسان های اردشیر بابکان - بخش ۴

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

دادگری و آبادگری، دو مَحَک برای سنجش و ارزش گذاری ِ منش و روش شاهان.

***

 شارسان، شهرسان، شارستان، شهرستان

***

شارسان های اردشیر بابکان:خوره ی اردشیر، گند شاپور، میسان، برکه ی اردشیر، رام اردشیر، اورمزد اردشیر:

به گیتی مرا شارسان است شش/هوا خوشگوار و به زیر آب خوش - 

یکی خواندم خوره ی اردشیر/که گردد ز بادش جوان، مرد ِپیر - 

کزو تازه شد کشور خوزیان/پر از مردم و آب و سود و زیان - 


دگر شارسان، گندشاپور نام/که موبد ازان شهر شد شادکام - 


دگر بوم، میسان و رود فرات/پر از چشمه و چار پای و نبات - 


دگر شارسان برکه ی اردشیر/پر از باغ و پر گلشن و آبگیر - 


چو رام اردشیر است شهری دگر/کزو بر سوی پارس کردم گذر - 


دگر شارسان اورمزد اردشیر/هوا مشک بوی و به جوی آب شیر - 


 نگه کرد جایی که بد خارسان/ازو کرد خرم یکی شارسان - 

کجا گندشاپور خواندی ورا/جزین نام، نامی نراندی ورا - 

شارسان ها یکی از نشانه های آباد گری شاهان - شارسان های قباد ساسانی - بخش ۳

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

دادگری و آبادگری، دو مَحَک برای سنجش و ارزش گذاری ِ منش و روش شاهان.

***

 شارسان، شهرسان، شارستان، شهرستان

***

شارسان های قباد ساسانی: شارسان اران یا حلوان، شارسان فارقین، شارسان مندیا در روم:

از اهواز تا پارس یک شارسان/بکرد و برآورد بیمارسان - 

اران خواند آن شارسان را قباد/که تازی کنون نام حلوان نهاد - 

گشادند هر جای رودی ز آب/زمین شد پر از جای آرام و خواب -  


اران، شهری که اسکندر بدانجا رفت: 

چو منزل به منزل به حلوان رسید/یکی مایه ور باره و شهر دید - 

و 

 چو گفتار گوینده بشنید شاه/ز حلوان سوی سند شد با سپاه  - 


قباد پس از حمله به روم:

 همی کرد زان بوم و بر خارسان/ازو خواست زنهار دو شارسان - 

یکی مندیا و دگر فارقین/بیامختشان زند و بنهاد دین - 

شارسان ها یکی از نشانه های آباد گری شاهان - شارسان های شاپور ساسانی - بخش ۲

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

دادگری و آبادگری، دو مَحَک برای سنجش و ارزش گذاری ِ منش و روش شاهان.

***

 شارسان، شهرسان، شارستان، شهرستان

***

شارسان های شاپور ساسانی: شارسان حلوان، خرم آباد، کنام اسیران، پیروز شاپور، شاپور گرد، شارسان سیستان، شارسان کهن دژ، شارسان پارس:

 ز بهر اسیران یکی شهر کرد/جهان را ازان بوم پر بهر کرد - 

کجا خرم آباد بد نام شهر/وزان بوم خرم، کرا بود بهر - 

یکی شارسان کرد دیگر به شام/که پیروز شاپور کردش به نام - 

به اهواز کرد آن سیم شارسان/بدو اندرون کاخ و بیمارسان - 

کنام اسیرانش کردند نام/اسیر اندرو یافتی خواب و کام -  

 

به التونیه در ببد روز، هفت/ز روم اندر آمد به اهواز رفت - 

یکی شارسان نام شاپور گـِرد/برآورد و پرداخت در روز ارد -  


یکی شارسان بود آباد بوم/بپردخت بهر اسیران روم -  


به پارس اندرون شارسان بلند/برآورد پاکیزه و سود مند - 

یکی شارسان کرد در سیستان/در آنجای بسیار خرما ستان - 

که یک نیم او کرده بود اردشیر/دگر نیم شاپور گرد و دلیر - 

کهن دژ به شهر نشابور کرد/که گویند با داد شاپور کرد -