برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۳)
***
در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.
***
رستم رویاروی کیکاووس:
چو کاووس در شهر ایران رسید / ز گرد سپه شد هوا ناپدید-
برآمد خروش از در پیلتن/ بزرگان لشکر شدند انجمن -
همه شادمان نزد شاه آمدند / بران نامور پیشگاه آمدند -
تهمتن بیامد به سر بر کلاه/ نشست از بر تخت نزدیک شاه-
سزاوار او شهریار زمین/ کی خلعت آراست با آفرین -
ازان پس برو آفرین کرد شاه/ که بیتو مبیناد کس پیشگاه -
دل تاجداران به تو گرم باد/ روانت پر از شرم و آزرم باد-
فرو برد رستم ببوسید تخت/ بسیچ گذر کرد و بربست رخت-
خروش تبیره برآمد ز شهر/ ز شادی به هرکس رسانید بهر -
بشد رستم زال و بنشست شاه/ جهان کرد روشن به آیین و راه-
به شادی بر تخت زرین نشست/ همی جور و بیداد را در ببست -
*
گیو گودرز رویاروی فرنگیس:
فرنگیس چون روی بهزاد دید / شد از آب دیده رخش نا پدید-
دو رخ را به یال و برش بر نهاد/ ز درد سیاوش بسی کرد یاد -
چنین گفت با گیو کای برده رنج / ببین تا ز گوهر چه خواهی ز گنج-
ز دینار وز گوهر شاهوار / ز یاقوت وز تاج گوهرنگار -
ببوسید پیشش زمین پهلوان/ بدو گفت کای مهتر بانوان -
همه پاسبانیم و گنج آن تست/ فدی کردن جان و رنج آن تست -
بهادر امیرعضدی