برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

سوء قصد به جان انوشیروان

و.ک(151)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

سوء قصد به جان انوشیروان

*** 

یکی نامور بود زروان به نام / که او را بدی بر در شاه کام - 

کهن بود و هم حاجب شاه بود / فروزنده ی رسم درگاه بود - 

 بزرگان ز مهبود* بردند رشک / همی ریختندی به رخ بر سرشک - 

 چنان بد که یک روز مردی جهود / ز زروان درم خواست از بهر سود - 

یکی چاره باید تو را ساختن / زمانه ز مهبود پرداختن - 

ز گیتی ندارد کسی را به کس / تو گویی که نوشین روانست و بس - 


و بدینسان جهود و زروان، با غذای آلوده به زهر، قصد جان نوشیروان میکنند.

زروان با ترفند و بدست جهود، شیر را به زهرآلوده می کند و پسران مهبود، نا دانسته آن را پیش کسرا می نهند. زروان شاه را هشدار میدهد: 

که ای شاه نیک اختر و دادگر / تو بی چاشنی دست خوردن مبر - 

خورشگر بیامیخت با شیر زهر / بداندیش را باد زین زهر بهر - 


انوشیروان به دو جوان خدمتکار(پسران مهبود) دستور چشیدن می دهد: 

که خوالیگرش مام ایشان بدی / خردمند و با کام ایشان بدی - 

همان چون بخوردند از کاسه شیر / تو گویی بخستند هر دو به تیر - 

بخفتند بر جای هر دو جوان / بدادند جان پیش نوشین روان - 

بفرمود کز خان ِ مهبود خاک / برآرید و از کس ندارید باک - 

بران خاک باید بریدن سرش / مه مهبود مانا مه خوالیگرش - 

رسیده ازان کار، زروان به کام / گهی کام دید اندر آن، گاه نام - 

به نزدیک او شد جهود ارجمند / بر افروخت سر تا به ابر بلند -     


 انوشیروان روزی با سران دربار و زروان در شکار گاه، داغ مهر مهبود بر ران اسبی دید و به یاد خدمات مهبود افتاد و از کشتن مهبود، پشیمان میشود: 

چنان بد که شاه جهان کدخدای / به نخچیر گوران همی‌کرد رای -

بفرمود تا اسب نخچیرگاه / بسی بگذرانند در پیش شاه -

ز اسبان که کسری همی‌بنگرید / یکی را بران داغ مهبود دید -

ازان تازی اسبان دلش برفروخت / به مهبود بر جای مهرش بسوخت - 

ز مهبود و هر دو پسر یاد کرد / بر آورد بر لب یکی باد سرد – 

فرو ریخت آب از دو دیده به درد / بسی داغ دل یاد مهبود کرد -


انوشیروان از حسدورزی و بداندیشی زروان به مهبود آگاهست و به زروان، بد گمان:

روانش ز اندیشه پر دود بود / که زروان، بد اندیش ِ مهبود بود - 

همی گفت کین مرد ناسازگار / ندانم چه کرد اندران روزگار - 

که مهبود بر دست ما کشته شد / چنان دوده را روز برگشته شد – 

مگر کردگار آشکارا کند / دل و مغز ما را مدارا کند - 

به زروان نگه کرد و خامش بماند / سبک باره ی گام زن را براند - 

که آلوده بینم همی زو سخن / پر از دردم از روزگار کهن -

همی‌رفت با دل پر از درد وغم / پرآژنگ رخ دیدگان پر ز نم - 

به منزل رسید آن زمان شهریار / سراپرده زد بر لب جویبار - 

چو زروان بیامد به پرده سرای / ز بیگانه پردخت کردند جای - 

ز مهبود زان پس بپرسید شاه / ز فرزند او تا چرا شد تباه - 

چو پاسخ ازو لرز لرزان شنید / ز زروان گنهکاری آمد پدید - 

سراسر سخن، راست زروان بگفت / نهفته پدید آورید از نهفت - 

گنه یکسر افکند سوی جهود / تن خویش را کرد پر درد و دود - 


 تاوان سوء قصد به جان انوشیروان

بفرمود پس تا دو دار بلند / فروهشته از دار پیچان کمند - 

به یک دار زروان و دیگر جهود / کشنده برآهیخت و تندی نمود – 

به باران سنگ و به باران تیر / بدادند سرها، به نیرنگ ِ شیر -    

بهادر امیرعضدی

...............................................................................

پ ن: 

*  مهبود، دستور نوشیروان  ، مهبود با دو فرزندش، در آشپز خانه ی کسرا آشپز شاه هستند: 

  برین داستان بر سخن ساختم/به مهبود دستور پرداختم –

 که مهبود بد نام آن پاک مغز/روان و دلش پر ز گفتار نغز – 

دو فرزند بودش چو خرم بهار/همیشه پرستنده ی شهریار 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد