و.ک(149)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
برزویه، پزشک سخنور نوشیروان و گیاه سخن گوی در شاهنامه ی فردوسی
***
برزویه، پزشک سخنور نوشیروان به درخواست نوشیروان برای یافتن ِ گیاه سخن گوی، با هدیه و نثار، نزد رای هندی به قنوج فرستاده می شود و با پزشکان هندی به کوه رفته و همه ی داروهای گیاهی را برای سخن گو کردن مرده گان می آزمایند و نتیجه نگرفته، باز می گردند:
چنان بد که روزی بهنگام بار / بیامد برنامور شهریار –
چنین گفت کای شاه دانشپذیر / پژوهنده ویافته یادگیر –
من امروز دردفتر هندوان / همیبنگریدم بروشن روان –
چنین بدنبشته که برکوه هند /گیاییست چینی چورومی پرند –
که آن را چو گردآورد رهنمای/ بیامیزد ودانش آرد بجای –
چو بر مرده بپراگند بیگمان / سخنگوی گردد هم اندر زمان –
کنون من بدستوری شهریار / بپیمایم این راه دشوار خوار –
بسی دانشی رهنمای آورم / مگر کین شگفتی بجای آورم –
تن مرده گرزنده گردد رواست / که نوشین روان برجهان پادشاست –
برزویه با پزشکان رای هندی برای یافتن گیاهی که مرده گان را توان سخن گفتن می بخشد، رو سوی کوه می دارند:
چو بر زد سر از کوه رخشنده روز / پدید آمد آن شمع گیتی فروز -
پزشکان فرزانه را خواند رای / کسی کو به دانش بدی رهنمای -
چو برزوی بنهاد سرسوی کوه / برفتند با او پزشکان گروه -
پیاده همه کوهساران بپای / بپیمود با دانشی رهنمای -
گیاهان ز خشک و ز تر برگزید / ز پژمرده و آنچ رخشنده دید -
ز هرگونه دارو ز خشک و ز تر / همی بر پراگند بر مرده بر -
یکی مرده زنده نگشت ازگیا / همانا که سست آمد آن کیمیا -
همه کوه بسپرد یک یک به پای / ابر رنج او برنیامد به جای -
بهادر امیرعضدی