برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۱۵) – پند های حکیم خردمند فردوسی- ۳

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۱۵) – پند های حکیم خردمند فردوسی- ۳  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.

***

جهان را چنین است آیین و دین / نماندست همواره در به گزین - 

یکی را ز خاک سیه برکشد / یکی را ز تخت کیان در کشد -

نه زین شاد باشد نه زان دردمند / چنین است رسم سرای گزند - 

کجا آن یلان و کیان جهان / از  دل دور کن تا توان - 

*

چنین گفت بهرام نیکو سخن / که با مردگان آشنایی مکن - 

نه ایدر همی ماند خواهی دراز / بسیجیده باش و درنگی مساز - 

به تو داد یک روز نویت پدر / سزد گر ترا نوبت آید بسر - 

چنین است و رازش نیامد پدید / نیابی به خیره چه جویی کلید- 

در بسته را کس نداند گشاد / بدین رنج عمر تو کردد بباد - 

یکی داستانست پر آب چشم / دل نازک از رستم آید بخشم -

*

چنین بود تا بود دور زمان / بنوی تو اندر شگفتی ممان - 

یکی را همه بهره شهد ست و قند / تن آسانی و ناز و بخت بلند - 

یکی زو همه ساله با درد و رنج / شده تنگدل در سرای سپنج - 

یکی را همه رفتن اندر نهیب / گهی در فراز و گهی در نشیب - 

چنین پروراند همی روزگار / فزون آمد از رنگ گل رنج خار - 

هر آنگه که سال اندر آمد به شصت / بباید کشیدن ز بیشیت دست - 

زهفتاد بر نگذرد بس کسی / ز دوران چرخ آزمودم بسی - 

و گر بگذرد آن همه بتریست / بران زندگانی بباید گریست -

اگر دام ماهی بدی سال شست/خردمند ازو یافتی راه جست-
نیابیم بر چرخ گردنده راه/نه بر کار دادار خورشید و ماه-
جهاندار اگر چند کوشد برنج/بتازد بکین و بنازد بگنج-
همش رفت باید بدیگر سرای/بماند همه کوشش ایدر بجای-

تو از کار کیخسرو اندازه گیر / کهن گشته کار جهان تازه گیر - 

که کین پدر باز جست از نیا / به شمشیر و هم چاره و کیمیا - 

نیا را بکشت و خود ایدر نماند / جهان نیز منشور او را نخواند - 

چنین است رسم سرای سپنج / بدان کوش تا دور مانی ز رنج -

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
بهادر امیرعَضُدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد